طریق الحسین

بسم اللّه

فارسی العربیة English

ورود ثبت نام

چهارشنبه 20 فروردین 1404

فیلتر

همه شعر داستان کوتاه سفرنامه/خاطره

آخرین ارسال توسط کاربران ارسال شده توسط مدیریت پرتال برگزیدگان دوره قبل سوگواره محبوب ترین ها

^{راز بزرگ دنيا (1394/10/10)} _{شعر کودک –

« راز بزرگ دنیا »

تـــوی تــمـوم دُنیــــــــا
یه راز خیلی زیبـــاست
مامان میـــــگه جوابش
فقط تو آسمــوناست :...}

^{پياده تا كربلا (1394/10/10)} _{بخش : خاطره نويسي

پياده تا كربلا

حسابي خسته شده بودم . پاهايم ذق ذق مي كردند . بابا گفت كمي...}

^{بچه هاي بلدالصواريخ (1394/10/10)} _{موضوع : معرفی شخصیت و جایگاه امام حسین(ع) و اهداف قیام عاشورا
هدف : استفاده از ظرفيت هاي گسترده رسانه اي براي ثبت و...}

^{ميدان عاشورا (1394/10/10)} _{معرفی شخصیت و جایگاه امام حسین(ع) و اهداف قیام عاشورا

« میدان عاشورا »
خوشحال لباسهایش را می پوشید . هر چه کرد...}

^{بوسه بر بهشت (1394/10/10)} _{معرفی شخصیت و جایگاه امام حسین(ع) و اهداف قیام عاشورا

بوسه بر بهشت

فقط هفت ماه داري . تازه نشستن را ياد گرفته...}

^{« بانوی بی بی » (1394/10/10)} _{بانوب بي بي
چشمهایش را باز کرد و به سقف اتاق چشم دوخت . نفس نفس می زد . تمام بدنش خیس عرق شده بود...}

^{خادم (1394/10/10)} _{باسمه تعالی
(بخش داستان-پیاده روی اربعین)
خادم
به تیرک چادر تکیه زد و با شال عربی، عرق صورتش را پاک کرد. سری چرخاند و زائرانی...}

^{تشنه لب (1394/10/10)} _{داستان : تشنه لب

خانه اجاره ایی که داریم روبروی مسجد است

صدای عزاداران هیئت به خانه مان می آید

پدرم حالش خوب نیست...}

^{جلودار (1394/10/10)} _{با سرعت زیاد از میان جمعیت می گذشت، انگار خسته نمی شد. موکب ها را می دید ، پرچمداران را می دید و چهره های...}

^{وطن (1394/10/09)} _{« وطن »
وارد خانه ی پیرزن شدیم .
مردی که با عصا کنار در ایستاده بود اصرار داشت دل مادرش را نشکنیم ....}

^{«پدر، عشق و پسر» (1394/10/09)} _{بسم‌الله

سخن آخری که اول می‌زنند (به‌جای مقدمه)

از حرم تا حرم، گفته‌اند 90 کیلومتر است، مسافتش مهم نبوده و نیست، اگر بجای 90 کیلومتر،...}

^{اشعار رباعی اربعین (1394/10/09)} _{شعررباعی اول:

اربعین کربلا وجدان بیدار است وبس

قصه هفتاد ودو شمع دل افروز است وبس

تشنگی از روز تاسوعا به جانها چیره گشت

بردن...}

^{ره آورد های سفر اربعین (1394/10/09)} _{ره آوردهای سفر اربعین
قسمت اول
مهران...
شهر مهران یادآور روزهای پرخاطره و مخاطره دفاع مقدس است؛ به یاد آن روزها که برای آخرین بار...}

^{این حسین تا آن حسین (1394/10/09)} _{بسمه تعالی.شب بود .صدای گلوله از هر دری می آمد.رزمندگان پشت خاکریز به دام افتاده بودند.دیگر راهی نبود.چاره ای باید اندیشید.از هر قشر و هر...}

^{جلودتر (1394/10/09)} _{با سرعت زیاد از میان جمعیت می گذشت، انگار خسته نمی شد. موکب ها را می دید ، پرچمداران را می دید و چهره های...}

^{همسفر (1394/10/09)} _{قدم به قدم، نفس به نفس، موکب به موکب با کاروان اربعین مادرش را که پیاده می رفت همراهی می کرد. سال ها انتظار کشیده...}

^{یک لنگه دمپایی (1394/10/08)} _{یک لنگه دمپایی

«یاسر... یاسر... یاسر... زود باش بیا بیرون همه بچه ها جمع شدن سرکوچه کجایی پس؟» این صدای "مهران" بود که عادت همیشگی...}

^{عَلَم (1394/10/08)} _{عَلَم

علی پسر خیلی خوب و مهربانی بود. همیشه درسهایش را خوب می خواند و در کارهای خانه به مادرش کمک می کرد. آنها دوتایی...}

^{شیرین تر از عسل (1394/10/08)} _{بسم الله الرحمن الرحیم

دقایق پایانی شب ، در حالی که از بحث و گفتگوی بی نتیجه با یکی از دوستانم به شدت ناراحت...}

^{سلامم را به زینب می رسانی؟ (1394/10/08)} _{سلامم را به زینب می رسانی؟

                      ببر ای باد از من ارمغانی

                                                              سلامم را به زینب می رسانی؟

                     ...}