طریق الحسین

بسم اللّه

فارسی العربیة English

ورود ثبت نام

یکشنبه 4 آذر 1403

فیلتر

همه شعر داستان کوتاه سفرنامه/خاطره

آخرین ارسال توسط کاربران ارسال شده توسط مدیریت پرتال برگزیدگان دوره قبل سوگواره محبوب ترین ها

^{مکتب امامت (1395/10/05)} _{""مکتب امامت""

درس ها باید آموخت ، از مکتب امامت از جلوه ی محرم ، در روضه های هیئت

بنگر چگونه زینب(س)...}

^{امتداد (1395/10/04)} _{آرام خم می شود، پتو را روی پای مهمان جوانش می کشد. مانند هر شب، با لیوان آبی که در کنارش است وضو می گیرد....}

^{هوای دل (1395/10/04)} _{ای دل گویند که دل به دل راه باشد

خداکندکه این سخن راست باشد

خداکندکه وقتی داری هوای حسین

حسین هم دلش به هوای توباشد}

^{خادم الزینب(س) (1395/10/04)} _{باسمه تعالی

خادم الزینب(س)

به تیرک چادر تکیه زد و با شال عربی، عرق صورتش را پاک کرد. سری چرخاند و زائرانی که در...}

^{عشق (1395/10/04)} _{عشق

امروز فهمیدم که

همه ی عشق های دنیا یعنی کشک!

من

امروز

عشق را در موکب های عراقی ها دیدم

در چشمان پیرمردی...}

^{کاروان عشاق (1395/10/04)} _{کاروان عشاق

«به یاد کربلا دل ها غمین است

دلا خون گریه کن ؛چون اربعین است» *

همه عالم شده چون چنبر عشق

و...}

^{الو! شاه علقمه (1395/10/04)} _{الو! شاه علقمه

الو! کربلا؟ وصل کن علقمه

بگویم به ارباب: حال شما؟

سلام ای که سقایی و خضر ره

شدم آرزومند خال شما...}

^{کاروان عشق (1395/10/04)} _{کاروان عشق

کاروان پشت کاروان می رفت

مرد، زن، کودک و جوان می رفت

یک نفر داشت پرچمی خونرنگ

یک نفر هم عصا زنان...}

^{سرود عشق (1395/10/04)} _{پیاده به سویت می آیم
تا کمی"خود" آرام گیرم
و با چشم دل،احوال تو را
جویا شوم
که چگونه در بیابان ها
مسیری سبز را...}

^{انتظار (1395/10/04)} _{نامت که می آید
همه چشمشان به بلندی است
به زیبایی
به عظمت
به آسمان
قدرت
پاکی
حتی آزادی
آری
تو کوهی
آگاه
آرام
صبور...}

^{بوی آب (1395/10/04)} _{«بوی آب!»

کسی از دور صدایم می زند.اسمم یادم نمی آید اما مطمئنم که مرا صدا می زند.حس می کنم باید جوابش را بدهم ولی...}

^{بیداری (1395/10/04)} _{یک شب آسمان شمع وجودش را از ما گرفت و ما
تا صبح به احترامش بیدار نشسته ایم
سال های این عمر گذشت و رفت...}

^{مهمان حسین (1395/10/03)} _{«مهمان حسین»

با حسرت به بچه ها که هر لحظه از من دورتر می شدند نگاه کردم.داشتم چوب خوردن و خوابیدن هایم را می خوردم.ماهیچه...}

^{راه جاودان (1395/10/03)} _{عاشق گشته ام و دلم بی قرار شده
اری ذکر روز و شبم حسرت کربلا شده
این اشک های بی ثمر چشمه ای ناتمام شده...}

^{نذر رقیه (1395/10/03)} _{(نذر رقیه)

پاهای آبله بسته اش را زیر شکمش جمع کرد.رو انداز کهنه را رویش کشید و چشمهایش را بست تا عمه خیال کند خوابیده...}

^{ستاره ها (1395/10/03)} _{ستاره ها...

سر روی زانوی عمه گذاشت.

خوابش نمی برد.

می ترسید...از تاریکی...از خرابه ها...

به آسمان نگاه کرد...آسمان خاموش بود...انگار ستاره هایش را گم...}

^{فتح (1395/10/03)} _{فتح

توفاتح فتحی مولا

برای تو فاتحانه خواهیم گریست

ایستاده خواهیم گریست زخم هایمان گواه ماست

فتح توتمام فاتحان را زمین گیر شکست کرده...}

^{پياده آمدم شايد.... (1395/10/03)} _{به نام خداوند خوبي ومهرباني

پياده آمدم شايد....

Special Container

-كافيه؟

نگاه مي كنم. همين هم كافي است.47 تا. با همان كه خودم...}

^{سردار کارتون خواب (1395/10/03)} _{بسم الله الرحمن الرحیم
سردار کارتون خواب
سرخی هوا از غروب نیست ؛ بعد از بارانی که آلودگی هوا را شست و هوای لطیف را...}

^{فی الطریق الکربلا (1395/10/02)} _{بسم رب الحسین(ع)
دستان پینه بسته و مو های بافته شده ی سپیدش از کهولت سن حرف میزنند،
روی پیشانی اش خط عمیقی نقش بسته،...}