طریق الحسین

بسم اللّه

فارسی العربیة English

ورود ثبت نام

شنبه 7 تیر 1404

فیلتر

همه شعر داستان کوتاه سفرنامه/خاطره

آخرین ارسال توسط کاربران ارسال شده توسط مدیریت پرتال برگزیدگان دوره قبل سوگواره محبوب ترین ها

^{بنویس ای قلم..... (1394/09/21)} _{بنویس مهر و ماه و اختر گریه می کرد.
در کربلا انگار محشر گریه می کرد.
با خاک خونین،باد سر گردان سخن داشت.
بر تشنه...}

^{بابای من شمره توی تعزیه (1394/09/21)} _{تو کوچه مون تعزیه خونی داریم.
سیاه نشسته رو تموم کوچه.
تکیه زدن کنار کوچه ما.
غصه می باره تو تموم کوچه.
بابای من شمره...}

^{یادش بخیر ... (1394/09/21)} _{یادش بخیر آن همه مهر و درودها

یادش بخیر آن همه شعر و سرودها/

یادش بخیر پای پیاده، ستون ستون

میرفت جمع خلائق چو رودها/...}

^{پرچم کوچک (1394/09/21)} _{پرچم اینجا کوچک است
پرچمی را که امام با خود اورده کودک است
جور دیگر بنگرید
این علمداری یقینا در همه عالم تک است
طفل...}

^{هم زبان در (1394/09/21)} _{پسر شدی پدر شدی
تو از دل شکسته اش دوبار با خبر شدی
شکست پشت مادرت
تو رفته رفته امدی و هم زبان در شدی...}

^{مصیبت (1394/09/21)} _{در ان دم که اتش ز غم می سرود
عطش خیره سر تر ز شمشیر بود
شرر بر سر خیمه ها ریختند
سری بر سر...}

^{یادش بخیر ... (1394/09/21)} _{یادش بخیر آن همه مهر و درودها

یادش بخیر آن همه شعر و سرودها/

یادش بخیر پای پیاده، ستون ستون

میرفت جمع خلائق چو رودها/...}

^{واژه ها تنها آه... (1394/09/21)} _{ننوشتم از تو و از عشقت...

قلم به مُرکب نرسید این مُحرمی که گذشت... و از جوهر غفلت روزگار من؛ نتراوید آنچه لایق باشد برای...}

^{لبیک یا حسین... (1394/09/21)} _{بسم رب الحسین... قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» از خویش رها شو و با عشق درآمیز، و چون به میقاتِ...}

^{تا الی الحسین... (1394/09/21)} _{بوی عطر سیب، در پایان راه خزانی خیال انگیز پیچیده... و نوای حزین پر و بال هزاران فرشته ی سرگشته ی حریم ملکوت، در آوای...}

^{چند قرن است که خرما به نخیل است و هنوز دست های طلب از چیدن آن کوتاه اند... (1394/09/21)} _{خاطره
خرمای مخلوط با ارده از پذیرایی های خاص خادمان کربلایی در مسیر پیاده‌روی اربعین است. از دور ازدحام جمعیت را دیدم به بهانه...}

^{سفرنامه ی اندوه (1394/09/18)} _{بر قافله انداخت نگاهی نگران را
پر کرد سفرنامه ی اندوه جهان را
این قافله هرچند سبکبال و سبکبار
بر شانه ی خود داشت...}

^{در سینه ی ما نیست به جز درد ، عمو ! (1394/09/18)} _{در سینه ی ما نیست به جز درد ، عمو !
افتاده فرات دست نامرد ، عمو !
سوزاند عطش گلوی ما را اما...}

^{خمریه خون (1394/09/18)} _{پركرده ام ازخون وصدا دست ودهان را
فريا د كنم تا مگر اسرار نهان را

ای شور بلند سرگيسوت مصيبت
وقت است ازين...}

^{بی تاب (1394/09/18)} _{بسم الله الرحمن الرحیم
من در خیال روی او بی خواب گشته ام
حال مرا نگر چنین بی تاب گشته ام
مهروغمش زکودکی...}