بنویس ای قلم.....
1394/09/21
بنویس مهر و ماه و اختر گریه می کرد.
در کربلا انگار محشر گریه می کرد.
با خاک خونین،باد سر گردان سخن داشت.
بر تشنه کامان،اب و اذر گریه می کرد.
خون می چکید از پا و دست و سینه و سر.
احساس و عشق و وهم و باور گریه می کرد.
هر گوشه،چشمی بود با صد چشمه خون.
هر عضو بهر عضو دیگر گریه می کرد.
مردان حق،مستانه از سر می گذشتند.
میخانه وصحبا و ساغر گریه می کرد.
از خون پیکر های بر خاک افتاده.
حتی دم تیغ ستمگر گریه می کرد.
اه ای قلم!بنویس کز سم ستوران.
سر بی تن وتن دور از سر ، گریه می کرد.
شمس بنی هاشم هم اغوش قمر بود.
زهرا به پای این دو پیکر گریه می کرد.
محبوبه حق،بر سر و بر سینه می زد.
خیل فلک، همراه کوثر گریه می کرد.
خون می چکید از حنجر شش ماهه طفلی
بر سر زنان در خیمه،مادر گریه می کرد.
اغشته در خون بود ،مشکی پاره پاره.
چشمان طفل ،بسته بر در،گریه می کرد.
اسبی به سرگردانی،ابری پریشان.
با یال خونین پای تا سر گریه می کرد.
اه ای قلم!بنویس در سوگ عزیزان.
شمع شعور وشعر و مشعر گریه می کرد.
بنویس کز داغ لب خشک شهیدان.
خاک تب الود به خون تر گریه می کرد.
کد QR اثر | |
عنوان اثر | بنویس ای قلم..... |
هنرمند | فاطمه سلطان اسفندانی |
ارسال شده در | 1394/09/21 |
تگ ها |
نظرات
اجرتون با آقا