طریق الحسین

بسم اللّه

فارسی العربیة English

ورود ثبت نام

یکشنبه 4 آذر 1403

فیلتر

همه شعر داستان کوتاه سفرنامه/خاطره

آخرین ارسال توسط کاربران ارسال شده توسط مدیریت پرتال برگزیدگان دوره قبل سوگواره محبوب ترین ها

^{احمد آقا، زینب و مادرش شریفه (1394/12/19)} _{خلاصه ای از داستان :
احمد جانباز و زخم خورده جنگ تحمیلی؛ بالاخره پس از پانزده سال دوری و نفرت از عراق؛ در روز اربعین...}

^{تعزیه (1394/12/19)} _{پیرزن به پایش افتاد که نزن، تو را به حضرت عباس، نزن مانده بود چه کار کند. اگر شمشیرش را فرود می آورد، چه می...}

^{من مسلمان نیستم (1394/10/30)} _{با بند کوله اش داشت بازی میکرد . دست های پدرش از شدت خشم میلرزید . شیشه ی مشروب را برداشت ، از این سوی...}

^{پیاده‌روی اربعین با اُرسی سیندرلا (1394/10/30)} _{به نام خدا
پیاده‌روی اربعین با اُرسی سیندرلا

میگم: عروس گلم بیو این اُرسیو (اُرسی=کفش) پات کن.
چپ چپ نگام میکنه. میگه: خوبی...}

^{سوغاتی ها (1394/10/29)} _{به نام الله
سوغاتی ها

حاج حسن توی غلغله‌ی جمعیت داد زد: اینجا مقام خیمه‌ی حضرت عباس است... بقیه‌ی حرفش توی سروصدا گم شد....}

^{درخت سیب (1394/10/29)} _{نمی‌دانم چند وقت است که نیامده‌ام اینجا؟! با راهروهایی که انگار هر روز دارند تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌شوند و تابلوهایی که روز به روز بیشتر...}

^{عدنان (1394/10/28)} _{بسم الله الرحمن الرحیم
"عدنان"
ازمرگ گریزی نیست,دیریازود سراغ همه رامی گیرد,به قول پدر شهیدم شتری است که بالاخره جلوی درهمه می ایستد.پس شیوه...}

^{داستان اربعین (1394/10/28)} _{بسم الله الرحمن الرحیم
"داستان اربعین "

روی تخت درازکشیده ام وهنوزمیان تخیل وواقعیت درجامی زنم,رمانی راکه دردست گرفته ام شبیه دفترچه ی خاطراتم...}

^{دشداشه (1394/10/24)} _{"دشداشه"

خِرت...خِرت...خِرت... در فاصله ی سکوت بین تمام شدن یک تِرَک تا شروع شدنِ تِرَکِ بعدی فقط صدایِ پایِ آدم ها را می شنوم...}

^{قرار دل بی قرارش (1394/10/23)} _{قرار دل بی قرارش
قدمهایش بسیار کوچکتر از قدم های توست، قدش هم بسیار کوچکتر.
بدنی ظریف که کم خوردن غذا و آب و بسیار...}

^{گاردیوم (1394/10/16)} _{" بسم الله الرحمن الرحیم "

" گاردیوم"

دستش را محکم چسبیده و وحشت زده التماس میکند:"خالد جان! توروخدا منو ببخش! اشتباه...}

^{انگشتر شرف شمس (1394/10/15)} _{انگشتر شرف شمس
یک چشم ام به سیب زمینی های روی گاز است و چشم دیگرم به تلفن. تمام حواسم را داده ام به صدای...}

^{پیاده‌روی اربعین با شمر بن ذوالجوشن (1394/10/15)} _{پیاده‌روی اربعین با شمر بن ذوالجوشن

خبر داشتم که مجیدَل، زن شمر بن ذوالجوشن را گرفته ولی هفت هشت سالی می شد که او...}

^{پذیرایی به بهای عفو قاتل (1394/10/10)} _{به نام خدا
...}

^{بچه هاي بلدالصواريخ (1394/10/10)} _{موضوع : معرفی شخصیت و جایگاه امام حسین(ع) و اهداف قیام عاشورا
هدف : استفاده از ظرفيت هاي گسترده رسانه اي براي ثبت و...}

^{بوسه بر بهشت (1394/10/10)} _{معرفی شخصیت و جایگاه امام حسین(ع) و اهداف قیام عاشورا

بوسه بر بهشت

فقط هفت ماه داري . تازه نشستن را ياد گرفته...}

^{« بانوی بی بی » (1394/10/10)} _{بانوب بي بي
چشمهایش را باز کرد و به سقف اتاق چشم دوخت . نفس نفس می زد . تمام بدنش خیس عرق شده بود...}

^{عطش (1394/10/04)} _{عطش

خود را به کناره ها کشاند ، بی تاب بود ، بی تابی را می شد از حالت لبانش فهمید ، گویی می...}

^{آدم معمولی (1394/09/25)} _{آدم معمولی
پدر من یک آدم معمولی است. به نظر او زندگی خوب، یک زندگی معمولی است. یک روز ازش پرسیدم: «آدم خوب چه جور...}