تحفه
1394/10/23
میان معرکه با خویش گرم جولان است
پیاده است ولی تکسوار میدان است
پیاده است و علیرغم زخم پاهایش
رفیق خار نمک گیر این بیابان است
چقدر مثل طلا رد پاش نورانی است
چقدر روی لبش آیه های قرآن است
کجاست کرب و بلا؟ از نسیم می پرسد
جواب می رسد آنجا که خاک تابان است
تمام شبزدگان را به راه می خواند
چرا که صبح در آن سوی جاده پنهان است
درون کوله ی او هست چند جو غیرت
میان سفره ی او نیز لقمه ای نان است
غبار راه عزیزش چه تحفه ی نابی است
برای چشم بد این سرمه عین درمان است
میان معرکه با خویش گرم جولان است
پیاده است ولی تکسوار میدان است
پیاده است و علیرغم زخم پاهایش
رفیق خار نمک گیر این بیابان است
چقدر مثل طلا رد پاش نورانی است
چقدر روی لبش آیه های قرآن است
کجاست کرب و بلا؟ از نسیم می پرسد
جواب می رسد آنجا که خاک تابان است
تمام شبزدگان را به راه می خواند
چرا که صبح در آن سوی جاده پنهان است
درون کوله ی او هست چند جو غیرت
میان سفره ی او نیز لقمه ای نان است
غبار راه عزیزش چه تحفه ی نابی است
برای چشم بد این سرمه عین درمان است
کد QR اثر | |
عنوان اثر | تحفه |
هنرمند | دادیار حامدی |
ارسال شده در | 1394/10/23 |
تگ ها | #پیاده_روی_اربعین |
نظرات