بسم اللّه
یکشنبه 27 آبان 1403

استنباط صريح پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از مفهوم شيعه چه بوده است؟

شيعه در لغت: کلمه ي شيعه در لغت بر دو معنا اطلاق شده است: الف) موافقت و هماهنگي در عقيده يا عمل، بدون اين که يکي تابع ديگري باشد.[1] چنان که در قرآن کريم از حضرت ابراهيم به عنوان شيعه حضرت نوح ياد شده است: از جمله شيعيان نوح، ابراهيم است.[2] بديهي است که حضرت ابراهيم از پيامبران صاحب شريعت بوده است، و پيرو شريعت نوح نبوده است، ولي روش او در توحيد هماهنگ با روش نوح بوده است، و در آيه ديگر کلمه اي (اشياع) به معناي اشباه به کار رفته است چنان که مي فرمايد: ما اشياع و اشباه شما را هلاک کرديم.[3] ب) پيروي کردن از ديگري و محبت ورزيدن به او، چنان که در قرآن کريم آمده است: (آن که از دوستان و هواخواهان موسي بود، عليه کسي که از دشمنان او بود از وي ياري خواست.[4] در لسان العرب به دو معناي مزبور چنين اشاره شده است: شيعه آن دسته و قومي است که بر امري اجتماع کنند، و هر قوم و دسته اي که بر امري اجتماع کنند آن ها شيعه هستند، و هر قوم و دسته اي که امرشان يکي باشد و بعضي از بعضي ديگر پيروي کنند آن ها شيعه هستند.[5] شيعه در اصطلاح: لفظ شيعه در اصطلاح به کساني گفته مي شود که به امامت و خلافت بلافصل علي ـ عليه السلام ـ معتقدند، و بر اين عقيده اند که امامت او از طريق نص جلي يا خفي ثابت شده است و امامت حق او و فرزندان او است.[6] نص جلي در دو مورد بکار مي رود: 1. نص شرعي بر امامت فرد يا افرادي با ذکر نام آن ها و با کلمه ي خليفه يا امام يا وصي و مانند آن وارد شده است. 2. نص شرعي بر امامت فرد يا افرادي وارد شده، ولي کلمات (خليفه)، (امام)، (وصي) و مانند آن به کار نرفته، بلکه الفاظي از قبيل (مولي) و (ولي) به کار رفته که صريح در امامت و خلافت نيست، گرچه با توجه به قراين عقلي و نقلي روشن مي شود که مقصود امامت و خلافت است. در مقابل نص جلي نص خفي است، که زيديه به آن معتقدند و آن اين که تنها صفات و شايستگي هاي امام بيان شود و فرد يا افراد خاصي به عنوان امام تعيين نشود.[7] پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از همان ابتداي تبليغ عمومي خويش تا پايان عمر بارها علي ـ عليه السلام ـ را بعنوان جانشين خويش و امام مسلمانان پس از خود معرفي فرمودند، براي مثال در آغاز بعثت پس از نزول آيه (عشيره و بستگان نزديک خود را انذار کن)[8] صريحا علي بن ابي طالب را برادر، وزير و جانشين و خليفه خويش خواند.[9] در اين رويداد، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نخستين سنگ بناي تشيع را پايه ريزي کرد، و پس از آن همواره و در هر مناسبتي به تکميل اين بنا مي پرداخت، تا اين که اندکي قبل از وفاتش در واقعه غدير خم در برابر انبوه مسلمانان از حج برگشته مأموريت خويش را در اين زمينه به کمال رساند و فرمود: هر کس من مولاي او هستم، علي مولاي او است.[10] و علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ را همانطور که در زمان حياتش امام شيعيانش مي خواند و معرفي مي نمود، بعد از خودش نيز به امامت شيعيان خويش نصب و معرفي نمود. از طريق شيعه و اهل سنت رواياتي نقل شده است، که در آن ها لفظ شيعه توسط پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در مورد عده اي از صحابه بکار رفته است. چنان که سيوطي از ابن عباس و علي ـ عليه السلام ـ روايت کرده که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در تفسير آيه (کساني که ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترين مخلوقات خدايند[11] اشاره به علي ـ عليه السلام ـ کرد و فرمود: او و شيعيانش روز قيامت رستگار خواهند بود.[12] نوبختي مي گويد: سلمان فارسي، ابوذر غفاري، مقداد بن اسود و عمار بن ياسر نخستين کساني بودند که بنام شيعه ناميده شدند.[13] شيخ مفيد نيز چند حديث از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به اين مضمون که (علي و شيعه او رستگار مي باشند) نقل کرده است.[14] بر اين اساس مفهوم تشيع توسط خود پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مطرح شد و ايشان بذر شيعه را در حوزه تفکر اسلامي کاشت و آن را پرورش داد. ممکن است اين سوال مطرح شود که با وجود پيامبر، همه مسلمان ها از ايشان پيروي مي کردند و شيعه او بودند، بنابر اين شيعه علي چه معنا و مفهومي داشت؟ در پاسخ بايد گفت: پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با تمجيد و تعريف از شيعه علي ـ عليه السلام ـ در واقع شيعه علي را شيعه خود معرفي مي کند، يعني شيعه خود را شيعه علي و شيعه علي را شيعه خود مي داند، به ديگر سخن، ايشان در صدد بيان اين مطلب است که هر کس از من پيروي کند بايد از علي پيروي کند، چه در اين زمان چه پس از من، شاهد اين مطلب اين است که رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در حديثي پس از تمجيد از شيعه خود و علي و تعبير آوردن به شيعه من و علي (شيعتنا) علي را امام شيعه خود معرفي مي کند، و روايت اين است، رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: در روز قيامت طايفه و قومي در حالي که آثار سجده در پيشاني دارند، با چهره هاي نوراني و لباسهايي از نور وارد محشر مي شوند، صف ها را مي شکافند، تا در جايگاه خاص در محضر حق قرار مي گيرند انبيا و ملائکه و شهدا و صالحان، بحال آن ها غبطه مي خورند، عمر بن خطاب سوال کرد، آن ها چه کساني هستند؟ حضرت فرمود: آن ها شيعيان ما و علي امام آنان است.[15] در روايت ديگر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: در روز قيامت حساب شيعيان ما بر عهده ما است.[16] و همچنين در روايت ديگر رسول خدا فرمود: در فردوس چشمه اي هست، شيرين تر از عسل، نرم تر از کره، سرد تر از برف، خوشبوتر از مشک، در آن چشمه طينتي هست که خداوند ما و شيعيان ما را از آن آفريده است، هر کس از آن طينت نباشد از ما و شيعيان ما نيست، و آن طينت، پيماني است که خداوند بر ولايت علي ـ عليه السلام ـ گرفته است.[17] بنابر اين با توجه به تعابير (شيعتنا) شيعه من و علي، و (شيعتي و شيعه اهل بيتي) و تأکيد پيامبر اکرم بر اين تعابير و با توجه به آن بيان که هر کس طينت اش از طينت ما نباشد، از ما و شيعيان ما نيست، و حساب شيعيان ما در روز قيامت به عهده ما است، اين مطلب به خوبي روشن مي شود، که در زمان حيات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ غير از شيعيان آن حضرت شيعيان ديگر نيز وجود داشته، که رسول خدا آن ها را به خوبي مي شناخته است، و بعد از رحلت رسول خدا اين مطلب به خوبي روشن و آشکار گرديد، چون شيعيان ديگر امام شيعيان پيامبر، (علي) ـ عليه السلام ـ را رها کرده و به سمت و سوي ديگر رفتند، و از مسيري که رسول خدا براي شيعيان خود تعيين کرده بود، جدا شدند و مسير انحرافي و کوره راه تاريک را در پيش گرفتند که بعد ها در زمان عباسيان به اهل سنت معروف شدند. شاهد گويايي اين مطلب فرمايش رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ است که فرمود: خداوند مرا به نبوت مبعوث کرد، در ميان بني اميه آمدم و گفتم من فرستاده خدا بسوي شما هستم، آن ها مرا تکذيب کردند، سپس به سوي بني هاشم رفتم و گفتم من از سوي خدا به سوي شما فرستاده شده ام، علي بن ابي طالب پنهان و آشکار به من ايمان آورد، و ابي طالب پنهاني به من ايمان آورد و آشکارا از من حمايت کرد، آن گاه جبرئيل را با پرچمي فرستاد و آن را در بين بني هاشم برافراشت، و شيطان پرچم خود را در ميان بني اميه برافراشت، بني اميه پيوسته دشمنان ما و شيعيان آنان پيوسته و تا روز قيامت دشمن شيعيان ما خواهند بود.[18] نتيجه و پاسخ: از استعمال کلمه (شيعه) در روايات رسيده از رسول خدا چنين استفاده مي شود که آن حضرت اين کلمه را به مفهوم، پيروي از عقيده و راه و رسم شخصي مورد علاقه و محبت به کار برده است، يا به تعبير پرسش گر، استنباط صريح شخص رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از مفهوم تشيع، پيروي از عقيده و راه و رسم شخص مورد علاقه و محبت، بوده است. پي نوشت ها: [1]. علامه طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، ج17، ص 147، منشورات جماعه المدرسين في الحوزه العلميه، قم. [2]. سوره صافات، آيه 83. [3]. سوره قمر، آيه 51. [4]. سوره قصص، آيه 15. [5]. ابن منظور الافريقي، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 8، ص 188، کلمه شيع، نشر ادب حوزه، قم. [6]. شهرستاني، محمد بن عبدالکريم، الملل و النحل، ج1، ص 146، دار المعرفه، بيروت. [7]. رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب کلامي، ص 37، انتشارات مرکز جهاني علوم اسلامي، زمستان 1383. [8]. سوره شعرا، 214. [9]. خوانساري، سيد محمد باقر، انصاف در امامت، ص 296، نشر صدوق، به نقل از ميزان الاعتدال، ج4، ص 127. [10]. همان، ص 302 به نقل از تاريخ ابن کثير، ج 7، ص 344، و مناقب خوارزمي، ص 79. [11]. سوره بينه، آيه 7. [12]. سيوطي، جلال الدين، الدر المنثور، ج 8، ص 589، طبع دار الفکر. [13]. نوبختي، حسن بن موسي، فرق الشيعه، ترجمه محمدجواد مشکور ، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي، 1361 هـ . ق. [14]. شيخ مفيد، محمد بن نعمان العکبري، الارشاد، ج1، ص 41، دار المفيد للطباعه و النشر و التوزيع، بيروت، 1414. [15]. علامه مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج7، ص 180، دار احياء التراث العربي، 1403. [16]. همان، ج 8، ص 40. [17]. علامه مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 15، ص 21، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1403. [18]. علامه مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 24، ص 76، دار الحياء التراث العربي، بيروت، 1403. __________ مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم

نظرات