بسم اللّه
جمعه 14 اردیبهشت 1403

منم آن گرد و غباری که ...

1395/10/23

منم آن گرد و غباری ...

 

گوشه ای از وطنم آینه بندان شده از حُسن حضورت، جرعه نوشیم از آن فیض مدام و کرم و مخزن نورت،

صحن در صحن و رواق آیینه بندان و گلستان و تجلی گه قرآن ، حَرمت عین بهشت است پر از نور خدا جلوه ای از حُسن کمال است و جلال است ،  رضا (ع) کعبه ی عشاق شدی سعی و صفایی و منایی ، ملجا هر عاشق درمانده و آواره و هر بی کس و کاری ، که تو خود منشا  هرجود و سخایی و رئوفی و رضایی و امید دل بیچاره ی مایی .

ضامنم می شوی آقا ...؟ که منم آهوی گم گشته و افتاده به تاب و تب صیاد،  رسی کاش به فریاد ، رسی کاش به فریاد ...

و آزاد کنی بال و پرم را ز گرفتاری این نفس ...رئوفا به تو رو کرده دل تنگ و سیاهم،  بگذر مثل همیشه تو از این نامه ی ننگین و تباهم و ضمانت بکن این بنده ی جامانده از آن قافله ی عشق و وفا را -

کاش پرواز کنم همچو کبوتر ، بروم تا لب آن گنبد و گلدسته و صد بار طوافی کنم از عشق به دور سرت ای شاه خراسان .

بال و پر می زنم ای شمس،  به دورِ حرمت حضرت سلطان،  هشتمین اختر از انوار الهی تو رضایی و منم گرد و غباری که نشسته است در این صحن و سرا بهر گدایی که بیایی و نگاهی به دل خسته و بی تاب من ای شاه نمایی که دلم باز هوایی شده تا سر بگذارد به بیابان رهایی،  رخصتی ده که شوم کرببلایی و دلم باز گره خورده به آن پنجره فولاد،  نه ... انگار گره خورده به دستان خداوند که ایوان طلای تو بهشت است و منم زائر فردوس برین ات.

گاه از باب جواد تو که دریای سخاوت شده می آیم و در صحن و سرای تو قدم می زنم از شوق که جنات نعیم است و نشانی   ز بهشتی که خداوند جهان وعده نموده است، میان پر و بالی ز ملائک که شده فرش حریم ات .

ضامنم می شوی آقا که من آن آهوی دربند و اسیرم و تویی شاه و امیرم - صید کن این دل بیچاره ز عصیان و جفا را

اربعین می رسد آقا برسان روزی ما کرببلا را...

-

جاده در جاده شدم راهی دیدار حریم و حرم یار ، در آن سیل خروشان چو غباری شده بودم ز تن و روح رها ، پای پیاده     می کشاندند دو بال از ملکوت عاشق و مستانه مرا سمت خدا ، از حرم شاه نجف تا حرم تشنه ی مظلوم، شه کرببلا - نفسم یا رمقم خسته نبودند که در بی خودی از خویش  فنا بودم و مشتاق رسیدن به همان وعده ی دیرین .  جذبه ای بود که می برد مرا مست و رها،  ذره ای هیچ تر از هرچه بُود را به تجلی گه عشاق به آن مخزن انوار الهی ، 

به بین الحرمین آه چه حالی و هوایی... ! چه بهشتی چه صفایی...! چه شگفت است رفیقان که غباری بشود همقدم خیل شهیدان خدایی...! کاش می شد نرسد لحظه ی پایان و جدایی ...

اربعین بود و گذرنامه ای از عشق به امضای رضا حضرت سلطان خراسان به دو دستم و ضمانت شده بود این دل بیچاره که برگردد از عصیان -خلوتی بود و غزلهای پریشان و دل بی سر و سامان، شرح عشقی که رسد واژه به واژه به دو دستان علمدار حرم،  ساقی عطشان ... اربعین بود رسیدم به حرم ، چشمم افتاد  به آن قامتِ گلدسته ی سردار...  من و سجده بر آن تربت دلدار... سلامی به سپهدار و خریدار گداهای گنه کار...

 سلام ای قمر هاشمی عباس،  اباالفضل(ع) علمدار

 آمد این گرد و غباری که شده از مدد و لطف و عنایات شما شاعر سقا

اربعین بود و در انبوه عزاداری زوار حسین بن علی (ع)گوشه ی قلبم پر از اندوه شد و غربت آقای کریمان دو عالم حسن بن علی(ع) ارباب کرم سبط پیمبر

یک طرف جنه بین الحرمین است ،گنبد حضرت سقا و حسین است و آن گوشه ی عالم ، مجتبی(ع) پاره ی قلب علی(ع) و حضرت خاتم در غمستان بقیع گوشه ای از خلوت شب، سینه زن و نوحه گر نور دوعین است عزادار حسین(ع) است..

زائری نیست بقیع خلوت و لبریز سکوت است و سکوت است و سکوت ...

نه حرم دارد و نه صحن و سرایی نه رواقی و نه شمعی و چراغی نه مزاری... زائری نیست کسی نیست کمی روضه بخواند  پشت دیوار بقیع غرق مناجات بماند،  از دری سوخته از بال و پر بسته و آن صورت نیلی  و غم کوچه بنالد ، خادمی نیست کسی دور و برش نیست، کریم است و به جز جود و کرم کار ندارد ولی افسوس که در غربت عمال سعودی است و زوار ندارد...

اربعین بود و دلم از حرم و صحن رضا از حرم حضرت سقا و حسین بن علی پرزده تا شهرِ غم و روضه ی روضوان نبی (ص)  ... در همان حال و هوا سمت بقیع ... و نهانخانه ی قلبم شده لبریزِ دم و روضه و فریاد ،

 گهی بی سر و سامان حسین(ع) است و گهی مست و پریشان حسن (ع)

کاش می شد که برای حسن ات نیز رواق و حرم و صحن بسازیم کز این قصه ی پر غصه ی دردانه ی زهرا همه در سوز و گدازیم. مجتبی(ع) بی حرم است لعن به عمال سعودی و یزیدان زمان لعن به کفار و شیاطین جهان

این پر و بال که آغشته به خاک است حسن جان،  دل پریشان ضریحی که نداری شده مولا به فدای غمت آقا

اربعین بود و زمین غرق مناجات و پر از عطر گل نرگس زهرا و ستونها همه در سجده به آقای غریبی که گذر کرد از آن جاده بی نام و نشان ، بی کس و تنها . اربعین بود و نشد باز مهیا که ببینم رخ آن یوسف پنهان ز نظر را، نشد افسوس به دور سر آن منتظر و حضرت دلدار بگردم و صد افسوس که این عمر فدای تو نکردم و نکردم و نکردم...

کاش می شد که بمیریم برایش همه از شوق و بگردیم فدایش ...

منتظر مانده جهان تا برسد مهدی موعود به خونخواهی رگ های بریده ...

می رسد صبح ظفر نور خدا یوسف کنعان که به پابان برسد ظلمت کفار و شیاطین و یزیدان ...

می رسد منجی دوران ... لک لبیک الا مهدی (عج) زهرا (س).... لک لبیک الا مهدی (عج) زهرا(س)....

اربعین بود رضا (ع)جان ...

و من و حسرت دیرین شهادت...

 

نعیمه امامی اشلق . آذر 95 دوم ربیع الاول


اطلاعات اثر
کد QR اثر
عنوان اثرمنم آن گرد و غباری که ...
هنرمندنعیمه امامی اشلق
ارسال شده در1395/10/23
تگ ها #اربعین_95

نظرات