بسم اللّه
جمعه 14 اردیبهشت 1403

اربعین ۱۳۹۵

1395/10/18
ثبت خاطرات خدام و زائرین / اربعین 1395 نویسنده : زینب صفرپور مقدمه نام حسین و عشق به کربلایش که به میان می آید دیگر برایم هیچ ، معنا ندارد سالهاست که به عشق اربعین و اشک ریختن در حرمش روزگارم را سپری کرده ام سالهاست که تا نام حسین بر زبانم جاری می شود در توصیف عشقم نسبت به ایشان انقدر حقیر می شوم که زبانم که هیچ دلم هم قاصر می شود از بیانش تا امسال فکر می کردم عاشق تر از من در دنیا پیدا نمی شود اما در پیاده روی بزرگ اربعین که باشی عاشقانی را میبینی که معلولیت و محدودیت را در عشق به معشوقشان دخالت نمی دهند نام حسین انقدر ارامش بخش است که دوای تمام درد های لاعلاج دنیاست تا نباشی و نبینی خوب درک کردن را هم یاد نمیگیری شور و حال زائرین و خادمان حرم عشق در نجف برای رسیدن به جایگاه عاشقی شور و حالیست عجیب و غیر قابل وصف . خادمانی که در توصیف راه و تحمل سختی هایشان می گوید : سودای حسین که در دل داشته باشی خستگی راه و زیادی کار برایت بی معناست به زائران که میرسی گرد و غبار راه هنوز بر تنشان نمایان است ، از عشق به حسین که میپرسی فقط اشک دیدگانشان می شود پاسخی برای سوالمان ، و از سختی راه که می پرسی با همان اشک دیده می گویند : نام حسین خود درمان سختی هاست پس وقتی قدم در راهش بگذاری مگر می شود سختی و دشواری را احساس کنی این چند ورق سیاه مشق های من نوشته هاییست که در روزهای نزدیک اربعین از خادمین و زائران اقا از توصیف شور وحال و بیان خاطراتشان پرسیده ام و روی کاغذ اورده ام تا وصف عاشقان حسین (ع) را به گوش کسانی برسانم که در پیاده روی بزرگ اربعین نبوده اند اما دلشان همراه بوده با کاروان زائران پیاده . ************* اربعین 1395 / صحبت با خادمین صحن حضرت زهرا (س) جمشید قاضی خانی / پدرشهید مهدی قاضی خانی اصالتا اهل همدان و ساکن شهرستان قرچک ، با حال مریضش امسال اولین سالی بود که به عنوان کمک آشپز در اشپزخانه صحن حضرت زهرا (س) مشغول خدمت رسانی به زائران اربعین حسینی بود . پسرش اقا مهدی قاضی خانی در منطقه ای به نام خانتومان در سوریه به درجه شهادت نائل گردید و جزء اولین شهدای این منطقه محسوب می شود . برایمان از حجب و حیای اقا مهدی می گفت از احترام گذاشتن به بزرگتر ها تا شرکت در هیئت های عزاداری ارباب و شرکت هرساله اش در پیاده روی اربعین ، از غیرت مردانه اش برایمان می گفت ، از همان غیرتی که باعث شد برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) خانه و فرزندانش را به خدا بسپارد و راهی جنگ با دشمنان شود آخر اقا مهدی هم پدر بود و با وجود نهال کوچکش ناله های رقیه سه ساله را نمی توانست فراموش کند دختر کوچکش نهال خانم یا همان دختر کلاه صورتی معروف ( دختر بچه ای که حضرت اقا برایشان کلاهی صورتی خریدن ) تنها دلیل آمدن لبخند بر لبان پدر بزرگ بود نهالی که وقتی اقای قاضی خانی از او برایمان تعریف می کرد لبخند هم جزئی جدا نشدنی از وجودش می شد هر سه فرزند اقا مهدی برایش آنقدر با ارزش بودن که در یاد کردنشان هم چون مرواریدی گرانبها از انها یاد می کرد هنوز هم برایم غیر قابل درک است که اینچنین داغ دیده باشی و کمرت خمیده باشد اما برای خدمت به زائران حسینی جانُ، وجودت را هم در طبق اخلاص قرار دهی . تنها وسایلی را که با خود برای سفر اورده بود کوله پشتی و یک چفیه بود ، وسایلی که به ظاهر شکل تمام کوله بار های زائرین و خادمان دیگر بود اما راز اصلی ان را تا نمیپرسیدی شاید هرگز نمیفهمیدی می گفت: پسرم اقا مهدی زمانی که به پیاده روی اربعین می آمد هر سال با همین کوله پشتی راهی سفر میشد و در سوریه هم زمانی که به درجه شهادت نائل گردید همین چفیه همراهش بود و امسال اولین سالیست که پسرم درپیاده روی اربعین شرکت نمی کند ، می گفت مهدی من سال گذشته محل خدمتش را عوض کرد و به جای خدمت به زائران اربعین خادم و مدافع حرم حضرت رقیه و حضرت زینب (س) شد و خادم بودنش را در بهترین حالت به پایان رساند . امسال آمده بود تا با کوله و چفیه پسرش جای مهدی را در اربعین حسینی خالی نگذارد امده بود تا به گفته خودش از پسرش بخواهد برایش دعا کند تا او هم مدافع حرم شود . نمی دانم چه سری دارد این عشق بازی ها ، همه می دانند پدر زنده است به عشق فرزندان و خانواده اش حال مگر می شود پاره تنت نباشد و کمرت خمیده نگردد ، مگر می شود پسرت جگر گوشه ات را تکویری های از نسل یزید و یزیدیان از تو جدا کنند و به یکباره پیر نگردی عشق به حسین دوای دردهای لاعلاج است عشق به حسین همان پادزهریست که او را دربرابر داغ بر دل نشسته اش ایمن میسازد یا حسین ، نام تو برای همه همچون معجزه عمل می کند و هر بار که بخواهم جمله ای در وصفت پیدا کنم به نحوی ابتدا و انتهای جمله را گم می کنم ، دریا را می توان توصیف کرد اما تو از دریا که هیچ از تمام دنیا هم بیشتری ، انقدر بزرگ هستی که همیشه در وصفت می مانم عسگر علی محمدی / بازنشسته / اهل تهران داخل اشپزخانه صحن تمام اعضای گروه مستند سازی در حال تهیه گزارش بودیم یکی گزارش تصویری ضبط می کرد و دیگری در حال ثبت عکس بود ، من هم بعد از ثبت چند تا خاطره مکتوب از خادمین روی تخته چوب هایی که کنار دیوار اشپزخانه مثل نیمکت دیده میشد نشسته بودم که چشمم به پیرمرد مهربانی افتاد که در حال غذا پختن برای زائرین بود و چشمانش پی گروه مستند سازی ، بلند شدم و خودم رو رسوندم کنار اون پیرمرد مهربون تا چند کلامی را با او صحبت کنم نامش عسگر علی محمدی بود و شصت و پنجمین بهار زندگی اش را سپری می کرد اما با آن حجم کاری زیاد هیچ خستگی و هیچ سختی برایش معنا نداشت چهارمین سالی بود که به عنوان خادم راهی نجف می شد . می گفت : از بیماری کبدی رنج میبرده و باید کبدش را عمل می کردن اما به جای رفتن به بیمارستان راهی کربلا شده تا سلامتیش را از اقایی درخواست کند که می داند محال است دست رد بر سینه عاشقانش بزند . خوشحال بود و اشک دیدگانش دلیلی محکم برای خوشحالیش بود ، آخر به لطف و کرامت و بزرگی اقا بیماری اش هم رو به بهبودی بود و سلامتیش را مدیون همین خدمتگذاری به زائران اربعین حسینی می دانست . دلیل امدنش به نجف را عشق به مولا علی (ع) و فرزندانش می دانست پی نوشت : عاشق که باشی سن و سال برایت بی معنا می شود ، برعکس هر چه سنت بیشتر باشد عشقت بیشتر و خالص تر می شود هرچند حال عاشق بودن برای اهل بیت پیر و جوان ندارد. خوش به حال عاشقان ارباب که زبانزد مسلمانان که هیچ در عاشقی زبانزد خاص و عامند معنی عشق واقعی را زمانی بهتر درک می کنی که اشک چشمان عاشقان سندی می شود برای اثبات عشقشان ، محال است دل عاشق نباشد و چشم گریان باشد و محال است دل بلغزد و عاشق شود و چشم نلرزد و گریان نشود بهرام عبدی / شهرستان قرچک / جزء مدافعین حرم / نام احساسات که به میان می آمد نمی خواست حرفی بزند اما برق چشمانش گویای همه چیز بود ، وقتی از اون شباهت و تفاوت بین خادمی در اربعین و مدافع حرم بودن در سوریه را می پرسیدیم می گفت : هردو مثل هم هستن در سوریه دفاع ازحرم ، ولایت، ناموس و اسلام – و در سفر اربعین خدمت به عاشقان ارباب و باز هم دفاع از ولایت و اسلام . می گفت برایمان فرقی ندارد در کربلا باشیم و یا در سوریه ، در جنگ باشیم و یا در ارامش اگر کسی از ما کمکی بخواهد با یک لبیک گفتن یاری اش می کنیم . از درب ورودی صحن که وارد محیط آشپز خانه میشدیم درست سمت چپ ، روبه رویمان قاب عکس بزرگی از شهدای مدافعین حرم قرار داشت که وقتی با اشاره آقای مجتبی ندا گزارشگرمون به قاب عکس شهدای مدافع حرم از ایشان سوال میپرسیدیم حال و هوای دلش را در عمق چشمانش می توانستی بخوانی و مهر سکوت قلبش باز میشد زمانی که از دوستان همرزمش با عشق فراوان یاد می کرد . می گفت : 22 بهمن ... مکث کوتاه ، سکوت یا شاید فرصتی برای حرف زدن و فروخوردن بغض گلویش . سردار حاج حسین همدانی (شهادت : 16 مهر 1394) ، حاج رضا فرزانه فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله ، آقا سید احسان میر سیار ، مصطفی ثامنی راد ، اصغر آقا فلاحت پیشه و آقا موسی تاج موسی بعد از عملیاتی که در روز 22 بهمن انجام شد بچه ها هر چه تلاش کردند تا پیکرهای شهدا را به عقب بیاورند شدنی نبود و پیکر نازنین بچه ها موند دست تکفیری های از خدا بی خبر . پی نوشت – بغض گلو تنها چیزیست که حتی اگر غرورت هم بخواد جلوی احساسات واشکات بگیره محال است با وجود بغض شکسته دلت بتوانی خودت را محکم و صبور نشان دهی دوباره نگاهی به قاب عکس می کرد و می گفت : آقا میثم نجفی ، آقا مهدی قاضی خانی ، آقا اسمائیل سیرت نام و آقا سید هم نزدیک های تاسوعا به شهادت رسیدند پشت سرش مرد میانسالی ایستاده بود و در حین آشپزی کردن به صحبت های آقای عبدی هم با لبخند گوش میداد . آقای عبدی به همون آقا اشاره کردند و گفتن : اقا محسن کوهزایی از شهدای زنده محل ، عضو شورای شهر و مسئول شورای نگهبان شهرستان قرچک هستند و به لطف ایشان امسال سال دومی هست که این جمع برای خدمت به زائران حضرت اباعبدالله (ع) راهی میشود پی نوشت : مدافع بودن را خوب درک کرده بود ، بی هوا و بی دلیل راهی نمیشد هدفش والا تر از فکرهای ساده ما آدم های پیچیده اطرافش بود ، برای نشان دادن و ثابت کردن خود به کسی و جایی نرفته بود ، رفته بود تا بجنگد با داعش، وهابیت و تکفیری . رفته بودن تا ثابت کنن شیعه محال است دست از دفاع از حرم و دفاع از خون برادر شهید خود بردارد . همه ما این دفاع کردن ها را کار امروز و دیروزمان نمیدانیم از زمانی که قسم بر یگانگی خدا را یاد کرده ایم تا زمانی که خون در رگهایمان جریان داشته باشد ادامه این راه را به دیگری و هدایتش را به اجانب واگذار نمی کنیم درود بر خاک پاک شهدان و امام خمینی (ره) و دعا برای سلامتی امام زمان و سربازان گمنامش هر روز و هر لحظه اولین ذکریست که به زبان می آوریم . فاطمه چوپانی / مدیر امور شعب خیریه ابشارعاطفه های استان تهران / وظیقه خادمی : مدیر نظارتی بر کلیه موکب های صحن حضرت زهرا (س) خانم چوپانی علارقم مسئولیت نظارت بر کلیه موکب ها مسئول نظارت بر نانوایی صحن نیز میباشد . نانوایی که با 5 دستگاه پخت نان وظیفه تهیه و توزیع نان بین زائران داخل صحن را بر عهده دارد ، این نانوایی متشکل از دو دستگاه نان تافتون و یک دستگاه نان تنوری و دو دستگاه نان لواش می باشد. خادمان نانوایی صحن برای زائرین کربلا روزانه چیزی بالغ بر 10 هزار قرص نان را پخت و به دست مردم میرسانند. خانم چوپانی از 20 ابان ماه با گروه نانوایی صحن ، مستقر درنجف بودند و طبق گفته های خودشان قرار بر این است طبق روال هر سال تا دو روز بعد از اربعین هم نان پخت کنند و به دست زائرین برسانند . برایمان از یکدستی و یکرنگی نیروهای اعزامی می گفت ، از این که سرهنگ و سردار سپاه باشند و یا کارگر نانوایی وقتی به عنوان خادم راهی میشوند برایشان فرقی ندارد پشت تنور پخت نان قرار بگیرند و یا کفش های زائرین را جفت کنند ، فرقی ندارد که زیر دست دیگری باشند و یا مسئول بر دیگران . می گفت : اینجا که می آیند همه هر که هستند و هر چه دارند را فراموش میکنند و از من به مایی متحد تبدیل میشوند تا هدف اصلیشان که خدمت به زائرین اربعین است را به زیبا ترین نحو به پایان برسانند. وقتی صحبت خاطره گفتن به میان آمد اول مکثی کردند طوری که هر بیننده ای در نگاه اول فکر می کرد استخاره می کنند برای بیان خاطره ای که در ذهنشان نقش بسته ، نفس عمیقی کشیدن و شروع کردن به بیان زیباترین اتفاق و خاطره ای که درست در بدو ورودشان اتفاق افتاده بود . می گفت : تمامی این دستگاه های پخت نان را با جرثقیل حمل می کنند و در این جابه جا شدن ها خواسته و ناخواسته به دستگاه ها صدمه وارد می شود ، رز اول زمانی که تمام دستگاه ها را به نانوایی صحن منتقل کردن متوجه خراب شدن یکی از دستگاه های پخت نان میشوند و تکنسینی که همراه تیم اعزام شده بوده با توجه به خرابی دستگاه به این نتیجه میرسد که قطعه مورد نیاز فقط در ایران پیدا می شود خانم چوپانی میگفت : تکنسینی که همراهمون بود چند باری دستگاه را مجددا تعمیر کرد اما درست بشو نبود که نبود و این برای ما خیلی مشکل ساز میشد اگه یکی از دستگاه های تولید نان را از دست میدادیم میگفت این تعمیرکار با ناامیدی تمام مقابل گنبد حضرت علی (ع) زانو زد و با اشک به گنبد چشم دوخت و آقا رو قسم داد تا آبرویش را در مقابل آقا و زائرارین که برای زیارت راهی هستند بخرد و بعد از این که کمی حالش بهتر شد دوباره دستگاه رو نگاهی انداخت و در کمال تعجب دستگاه پخت نان شروع به کار کرد و این خاطره روز اول جزء خاطراتی است که محال است از ذهن خانم چوپانی بیرون رود . پی نوشت – وقتی می گویند تو را طلبیده و انتخاب شده ای شاید برای خودت و دیگران در حد جمله ای ساده باشد اما وقتی پا در راهش میگذاری با چشم هایت چیز هایی را میبینی و درک میکنی که محال است دعوت نشده باشی و اینچنین عاشقانه اطرافت را ببینی دعوت که میشوی در راه عشق دیگر من هایت را به ما بودن باید تبدیل کنی ، باید ساده زیستن و ساده بودن و خاصانه نیت کردن و خواستن را با خود تمرین کنی که مبادا روزی که به عنوان خادم خدمت به زائرین را اغاز میکنی بین خودت و زوار آقا فرقی قائل شوی ، نیتت باید آنقدر خالص و عاشقانه باشد که تو خادمی برای زائرینش را سرمه برای چشمانت قرار دهی . ابوالفضل آجرلو / پیمانکار / اهل کرج / محل خادمی : اشپزخانه صحن مرد ساده و خوش صحبتی که وقتی مخاطب قرارش میدادیم صحبت ها و کمک کردن به دوستانش لبخند را بر لبان دوستانش مینشاند . وقتی از اون دلیل امدنش در اربعین را پرسیدم برایم از اتفاقی گفت که آن را کلید ورودش به این مکان میدانست . میگفت در منزلش در حال استراحت بوده که با صدای زنگ تلفن بیدار می شود گویا از موسسه آبشار عاطفه ها با او تماس گرفته بودن تا اگر نذر یا کمکی برای اربعین دارد به موسسه کمک کند اقای اجرلو میگفت من که بنده ضعیف خدا هستم از این که نتونستم کمکی به این موسسه کنم خیلی دلگیر و ناراحت دبودم تا این که دو روز بعد به اتفاق یکی از دوستانم راهی موسسه آبشار عاطفه ها شدم و اونجا تونستم همراه بقیه دوستان حدود سه ماهی رو وقتمون صرف جمع اوری نذورات مردمی کنیم . میگفت :محرم امسال روز شیرخوارگان حسینی از منزل در حال تماشای مراسم بودم که با صدای گریه پسر کوچک همسایه همراه همسرم به بیرون از خانه رفتیم و وقتی به خانه همسایه کناری رفتیم متوجه شدیم خانم باردار همسایه و نوزاد توی راهش در وضعیت بدی قرار گرفته بودن تنها کاری که کردم با اورژانس تماس گرفتم و بلافاصه با رسیدن امبولانس این خانم و نوزادش را برای وضع حمل به بیمارستان سپاد شهرستان شهریار منتقل کردن ، در تمام مدت خودم هم همراه همسرم دنبال کارها بودیم و با این که گفته بودن نوزاد محال است زنده بماند اما همچنان دعا میکردیم تا اتفاقی برای این کودک و مادرش نیفتد وقتی آقای دکتر بهمان خبر سلامتی فرزند و مادر را با هم داد ان قدر خوشحال بودیم که انگار دنیا را گرفته ایم و بعد از چند روز از این اتفاق بهم خبر دادن امسال اربعین به عنوان خادم من هم به نجف اعزام میشوم و من اولین کربلایم را مدیون دعای این خانواده و هدیه خداوند به خودم میدونم برایمان از دخترش میگفت که با سن کمش وقتی اسم کمک برای اربعین را شنیده چند عدد لیوان برای زائران آقا هدیه کرده است . میگفت زمانی که با کامیون های کمک های مردمی به نجف اعزام میشدن توی راه شورو حال و اشتیاق همراهانش برایش زیباترین اتفاق و خاطره ماندگار در ذهنش را رقم زده است پی نوشت - گاهی وقتا دست های پر نشانه ی دیده شدن نیست ، با دست های خالی و با دلی شکسته هم می شود راهی شد ، حتما نباید برای انجام کار خیر مادیات را مد نظر قرار دهیم همت داشتن و بانی کار خیر شدن خودش اولین اصل کار است ، گاهی وقت ها اتفاق های کوچک و بزرگ اطرافمان درس های زیادی را به ما می دهند و ما خیلی راحت و بی خیال آنها را پشت سر میگذاریم با کمی دقت کردن و بیشتر و بهتر دیدن قدر تک تک لحظه هایمان را بهتر میدانیم و دیگر لازم نیست تا در موقعیت حساسی قرار بگیریم تا لطف و محبت خداوند را بهتر درک کنیم . رضا مختاری / اهل تهران / محل خادمی : نانوایی صحن حضرت زهرا (س) سال اولی بود که راهی سفر کربلا میشد ، چه سفری زیباتر از اربعین و چه پستی بهتر از خادمی به زائران آقا، آن هم در جوار بارگاه نورانی پدرشان حضرت علی ابن ابی طالب (ع) . شغلش در ایران هم نانوایی و رساندن برکت حلال به دست مردم است انگاری نان پختن و روزی رساندن به بندگان جزء زیباترین و بهترین هدیه هایی است که خداوند در زندگی به او بخشیده است . و در نجف هم تنور نان لواش نانوایی صحن به لطف آقا رضا و دوستانش گرم گرم بود و به قول خودش گرمای این تنور به نسبت گرما و صمیمیت بین زائران هر روز بیشتر و بیشتر می شود. خدمت به زائران و حضور در حماسه ی اربعین آنقدر برایش مهم و با ارزش بود که دوری و سختی راه که هیچ ، بودن مقابل تنور گرم نانوایی آن هم در اینچنین سفر زیارتی برایش افتخاری بزرگ محسوب میشد . از احساس امدنش به کربلا که میپرسیدم مثل تمام عاشقان اباعبدالله بغض گلویش پاسخی بود برای بیان تمام احساساتش آن هم بدون لب باز کردن و سخن گفتن میگفت آمده ام برای نوکری زائران اقایی که وقتی به سمتش می ایی دلت را طوری با خودش راهی میکند که دیگر هیچ چیز در مقابلت ارزشمند جلوه نمی کند . می گفت از زمانی که وارد نجف شده است تمام تفکرات ذهنی اش نسبت به جایی که در آن قرار گرفته تغییر کرده است . کربلای ذهنی او با کربلای امروزش که در آن قرار گرفته بود خیلی تفاوت داشت برای او کربلا یعنی زیارت حرم ارباب و الان که خادمی به زائران را بر عهده داشت کربلا را از دید خدمت به زائران آقا میدید و اینچنین سفری برایش غیر قابل تصور و غیر قابل بیان کردن بود . و میگفت الان خودم را خادم می دانم چون معنای خادمی واقعی را اینجا به خوبی درک کرده ام . پی نوشت – نام کربلا که به میان می آید دل هم هوای کربلا و زیارت به سرش میزند ، چه حس زیباییست که در راه کربلا وقتی به خدمت مولایمان امیر المومنین میرسیم شور و حال دلمان را پیش روی آقا در طبق اخلاص قرار دهیم ، بوی نان تازه همیشه برکت تمام سفره های شیعیان بوده است و چه چیزی با ارزش تر از رساندن روزی حلال به مسافران پیاده اربعین ، خوشا به حالت که دستانت ساخته شده برای رساندن برکت به دست افریده های پروردگار. اعظم قلعه نویی / زائر کربلا / اهل تهران / سال دومی است که راهی کربلا شده بود اما امسال اولین سالی بود که در اربعین و برای شرکت در پیاده روی بزرگ اربعین راهی میشد . از حس و حالش که میپرسیدم میگفت چند سال پیش که به کربلا امدم زیارت برایم همچون خوابی بود که تا چند وقت بعد از آن تمام مدت فکرم و دلم همراه حرم بود اما امسال که در اربعین راهی کربلا شدم نمی دانم چه باید به آقا بگویم نمی دانم چه گونه باید شکر گذار باشم . از او پرسیدم شما هم قرار است تا خود کربلا را با پای پیاده بروید ، اشک چشمانش را پاک کرد و بر پاهایش چند ضربه زد و گفت : دلم را راهی این سفر کرده ام تا من هم همراه با کاروان امام حسین برای اربعینش پیاده به نینوا برسم پاهایم رمق داشته باشد تا نینوا که هیچ تا اخر دنیا هم برای حسین فاطمه پیاده می روم . گفتم زمانی که برای اولین بار وارد کربلا شدین و چشمانتان به گنبد طلای اقا امام حسین (ع) افتاد از آقا چه چیزی را خواستین انگار ساعت ها برایش به عقب برگشتن اشک میریخت و با دستانش صورتش را میپوشاند ، اشک می ریخت و می گفت : زمانی که وارد کربلا شدم با دیدن گنبد طلای آقا فقط مثل کسانی که مسخ شده باشند مات و مبهوت به گنبدش نگاه می کردم و از ایشان خواستم تا آخرین باری نباشد که مرا میطلبد میگفت : روبه روی گنبد که ایستادم اولین خواسته ام سلامتی آقا امام زمان و ظهور ایشان بود و بعد عاقبت بخیری جوانان و شفای تمام بیماران 2 روز بود که به نجف رسیده و در صحن حضرت زهرا (س) مستقر شده بودن نسبت به رسیدگی خادمان صحن که میپرسیدم در جوابم بابت این همه محبت و رسیدگی هم از لحاظ جای خواب و هم از لحاظ توزیع غذا و نظافت سرویس های بهداشتی رضایتشان را با دعا برای خادمین بیان میکردن . پی نوشت : من می خواهم گام هایم را اهسته تر بردارم می خواهم کمی دیر تر برسم اینجا سرزمین عشق است اخر کجا می خواهم بروم برتر از اینجا . زهرا قربانی و نادر مرادی / زوج زائر / اهل اصفهان گاهی وقتا سوژه مصاحبه ات خودش بدون این که دنبالش بگردی مقابلت قرار می گیرد ، همراه با تیم گزارش به طبقه سوم صحن جایی که درست مقابل گنبد قرار میگیری رفته بودیم بچه ها در حال ضبط کار بودن و من هم برای کمکشان همراه شده بودم چشمم زوج میانسالی را مخاطب دید خود قرار داده بود ، زن و شوهری که در حال نهار خوردن بودن اما کوله بار بسته کنارشان و گرد و غبار لباسشان که حکایت سفری طولانی را داشت بیشترین چیزی بود که نظر هر بیننده ای رو به خودش جلب می کرد . جلو رفتم و مزاحم نهار خوردنشان شدم تا چند کلامی را با آنها صحبت کنم اهل اصفهان بودن و اولین سفرشان به کربلا و نجف را تجربه میکردن و ، وقتی میپرسیدم برای زیارت آن هم برای اولین بار چرا اربعین را انتخاب کردین میگفتن وقتی خدا بطلبد و بخواهد مگر می شود بگوییم نه الان کربلا شلوغ است و یا خلوت . حس و حالشان را که میپرسیدم هر دو با هم میگفتن خیلی خوش گذشت آن قدر خوشحالیم که حتی نمی توانیم این سفر و خوشی هایش را بیان کنیم . میگفتن اول زیارتشان را از کربلا و حرم آقا شروع کردن 5 روز در کربلا بودن و 5 روز در نجف .و دوباره سوال تکراری ام را پرسیدم ، لحظه ورود به کربلا و زمانی که گنبد طلایی آقا امام حسین (ع) را دیدین اولین آرزو و اولین حرفی که رو به گنبد زدین چه بود ؟؟؟ آقای مرادی – می گفت لحظه ورود به کربلا آن قدر خوشحال بودم که زمانی که چشمم به گنبد آقا افتاد احساس شرمندگی کردم که من گنهکار را تا به حرمش طلبیده و از خود اقا خواستم که زیارتم را قبول کند و نا امید و دست خالی برم نگرداند . خانم قربانی – می گفت زمانی که در بین الحرمین قرار می گیری آن قدر زیبایی میبینی که وقتی بخواهی توصیفش کنی چند خط و یا چند دقیقه صحبت برایت زمان محسوب نشود ، می گفت دیده های من و شور و اشتیاق زیارتم قابل توصیف نیست . آرزوهای هردو نفرشان یکی بود دعا برای فرج امام زمان (عج) و عاقبت بخیری جوانان وقتی گفتم برای حرف آخر هر چه دوست دارین بگویید روبه گنبد مولا امیر المومنین (ع) کردند و با چشمان اشکی خواستن تا خدا زیارتشان را قبول کند تا دست پر و با دلی اسوده به شهرشان برگردند . پی نوشت – فرقی ندارد در نجف باشی یا جایی دیگر نوای حسین حسین و کربلا کربلا که به گوشت می رسد ذهن و هوشت را نه ، جانُ وجودت را درگیر خود می کند شهربانو فانوسی / زائر کربلا در صحن حضرت زهرا (س) / اهل سِمیرم اصفهان پنجاه و هفتمین سال زندگیش را سپری می کرد و چهارمین باری بود که برای زیارت می آمد دوبار با کاروان و در زمان های دیگر و دوبار هم در اربعین . میگفت از شهرش سِمیرم تا به نجف دو روز در راه بودن و این بار قرارگروهشان بر این است 3 روز را در نجف 1 روز در مسجد کوفه و 4 روز را در کربلا سپری کنند. وقتی حس و حالش را از اولین باری که دیده گانش به بین الحرمین افتاد پرسیدم در جوابم یا حسین گفت و اشک هایی که از چشمانش سرازیر بودن را در دستش مقابل صورتم گرفت و گفت همین اشک های الان من حس و حال اولین زیارتم بودن و فکر می کنم اگر هر روز هم برای زیارت بیایم همین اشک ها توشه ی راه من برای زیارت است . پرسیدم اولین حرفی که به آقا زدین و اولین خواسته ای که داشتین چی بود ؟؟؟ با همان لهجه شیرینش می گفت انگار خودم نبودم با خودم می گفتم ای کاش آن لحظه ای که حضرت زینب (س) صدای حسینش می کرد اینجا بودیم و کمکش می کردیم چه حیف که دیروز امروز نیست . از سختی راه که از او پرسیدم جوابم را با سوالی سخت داد پرسیدم با این همه شلوغی و سختی راه برایتان سخت نبود که خودتون برسونید به اینجا ؟ به چشمانم خیره شد و گفت : مگر عشق به آقا سختی هم دارد ؟؟؟؟ گاهی چنین می شود که به جای سوژه گزارشت مورد سوال قرار بگیری و بمانی در برابر این سوال چه جوابی بدهی . به او گفتم اگر بگویند برات کربلایت امضاء شده است و هر سال در اربعین طلبیده شده ای که به زیارت بیایی ؟؟؟ در میان اشک چشمانش زمزمه می کرد یا حسین و دست هایش را برای اجابت دعا و حاجت دلش رو به آسمان بلند کرده بود و در میان اشک ریختن و یا حسین گفتنش می گفت : بله ، تا جون دارم و نایی برای نفس کشیدن و راه رفتن دلم می خواد هر سال بتونم بیام برای زیارتش . و حرف آخرش: دعا برای ظهور حضرت مهدی (عج) بود تا خود آقا بیایند و به داد جوونا برسد. پی نوشت – اینجا همان راه بی انتهاست اینجا همان راهیست که انتهایش به بهشت باز می شود در کربلا انتها معنا ندارد هرکجا که نام حسین (ع) باشد دیگر پایان معنا ندارد نام حسین خود یعنی شروع دوباره پس یا حسین گویان قدم هایمان را استوار تر بر می داریم محمد انصاری / اهل گناباد / ساکن تهران / زائر کربلا در صحن حضرت زهرا (س) پیرمرد 72ساله ای که با وجود کهولت سن دومین باری بود که برای اربعین عازم کربلا شده بود . میگفت چهارمین باری است که راهی زیارت شده است و ، وقتی از او میپرسیدم اتفاق خاص یا خاطره خاصی اگر دارد برایمان تعریف کند در جوابم می گفت : این دل از اول هوای کربلا داشته که به اینجا امده مگر اتفاقی خاص تر از هوایی شدن دل هم وجود دارد . میگفتم سختی راه و مسیر پیاده ؟؟ اشک می ریخت و میگفت : یعنی سخت تر از راهی که طفلان حسین تا کربلا طی کردن ، ما که آب داریم برای خوردن غذا داریم جا و مکان برای نشستن داریم اگر ما سختی می کشیم پس کاروان حسین(ع) چه باید بگوید ، این درست نیست اگر سیلی و کتک را با چند روزی سوار بر اتوبوس و پیاده بودن با هم در دو کفه ترازو بگذاریم آیا باز هم می توانیم سختی اصلی ان را بسنجیم میگفتم حس و حالتان از اولین بار دیدن گنبد طلایی اقا در بین الحرمین ؟؟ می گفت : فقط شکر خدا ، آن هم نه یک بار هزار بار سجده شکر به جا اوردم چیز دیگری رو به یاد نمی اوردم تا بخوام انجام بدم . گفتم پدر جان اولین خواسته ای که از آقا داشتین چه بود برایم گفت پیروزی اسلام و اسلامیون ، نابودی دشمنان اسلام و عاقبت بخیری همه مسلمانان به او گفتم اگر بگویند برات کربلایت را امضاء کرده اند تا هر سال جزء لیست زائرین اربعین باشی باز هم این راه را می ایید ؟؟ با اشک دیده می گفت : بله تا زمانی که خدا به پاهایم قوت دهد شک نکن هر سال مسیر حرکتم همین راه است . و حرف اخرش : سربلندی اسلام و نابودی دشمنان بود. پی نوشت - مسافر کربلا که باشی سن و سال برایت بی معنا می شود کودک باشی ، جوان باشی و یا کهنسال فرقی ندارد ، دل که اسیر کوی یار باشد سن و سال و دوری راه و سختی همه پیش چشمش آسان می گردد. مگر نه این که نام حسین خود دوای درد بی درمان است ، پس وقتی درمان درد هایت را می طلبی برایت درد و سختی مگر معنا دارد ؟؟؟.... یا حسین(ع) صفر علی عسگری / اهل اصفهان / زائر کربلا در صحن حضرت زهرا (س) دومین سالی بود که اربعین را برای سفر و زیارت حرمین انتخاب کرده بود . نام خاطره گفتن از سفرهای کربلایش که به میان می آمد میگفت فقط زیارت ، می گفت مگر می شود برای زیارت آمده باشی و بزرگترین و زیباترین خاطره نقش بسته در ذهنم غیر از زیارت چیز دیگری باشد. دو روز و نیم راه ، را از اصفهان تا نجف با اتوبوس و معطلی در مرز سپری کرده بود ، درست مثل دیگر زائرانی که خود را به این پیاده روی می رسانند. از سختی و طولانی بودن راه که از او پرسیدم در جوابم گفت نمی گویم سختی در کار نبود یا اصلا اذیت نشدیم چرا هم سختی دارد و هم اذیت شدن اما عشق به امام حسین (ع) مانع حس کردن این سختی های پیش پا افتاده می شود. پرسیدم حس و حالش و فکرش نسبت به زیارت در اربعین از قبل سفر تا الانی که در به اینجا رسیده چه فرقی کرده ؟ گفت : شور و حال سفر زیارت را از سه چهار ماه قبل از محرم در سر داشتم و فکر می کردم امسال هم مثل پارسال شور و حال دلم همان است اما این چند روزی که به نجف رسیدم حال درونیم را با فکرهای خودم و حس و حال پارسالم بسیار متفاوت می بینم ، درست است سال دوم است که به این سفر می آیم اما شور و اشتیاقم بیشتر شده اما کمتر نه . از رسیدگی صحن که پرسیدم و با توجه به جمعیت بیشتر امسال نسبت به اربعین سال گذشته میگفت وضعیت رسیدگی نسبت به پارسال خیلی بهتر شده و با این حجم جمعیت بیشتر از این را نباید توقع داشت. حرف آخرش را با گفتن نیت اصلیش برای آمدن به زیارت به پایان رساند. میگفت نیت اصلیش برای شرکت در پیاده روی بزرگ اربعین زیارت حرم اقا امام حسین (ع) و دعا برای سلامتی و تندرستی شیعیان اسلام و نشان دادن مقاومت و ایستادگیش در برابر دین به دشمنان است. حاج حسین اقا بابایی / اهل اصفهان / زائر صحن حضرت زهرا (س) سومین سالی بود که در اربعین برای زیارت همگام با زائران پیاده میشد . پرسیدم چه چیز بیشتر از همه مجذوبتان کرده تا دوباره امسال هم برای این پیاده روی بزرگ خود را آماده کنید ، شور و حال پیاده روی و شرکت در این همایش بزرگ و سرکوبی داعش و تکفیری ها جوابی بود کامل در برابر سوال ناقص من . خود پدر خانواده بود ولی همراه پدر و مادر سالخورده اش به این سفر آمده بود ، از او پرسیدم تنها گذاشتن خانواده ات و دوری از آنها برایش سخت و دشوار نیست و در برابر سوالم گفت: باید بیاییم و راه امام حسین (ع) را ادامه بدهیم تا بدانند اسلام را هیچ گاه تنها نمیگذاریم . از بیان خاطره و دیدن اتفاق خاص در این سفرها که از او میپرسیدم میگفت : شور و حال مسافران اربعین که هر سال به این سفر میان و همین که سال به سال هر که به این سفرآمده شوق و اشتیاقش برای سال دیگر بیشتر می شود همین برای من بهترین اتفاق محسوب می شود. میگفت : مردم عراق نسبت به زائرین خیلی احترام قائل هستن از جون مایه میگذارند و یک سال تمام زحمت میکشند تا این ایام سوگواری بتوانند کمک حال زائرین باشند ، سال قبل ایرانی ها کم تر در نجف مستقر بودن اما خداروشکر هر سال پذیرایی و رسیدگی از طرف ایرانی ها هم بیشتر وهم بهترمی شود . گفتم بعد از این همه پیاده روی زمانی که به میعادگاه برسین و چشمانتان به گنبد طلای ارباب بیفتد اولین چیزی را که از آقا طلب می کنید چیست ؟ و گفت : دعا برای ظهور فرزندش و برطرف شدن مشکلات تمام جوانان. مصطفی رضایی/ بازرگانی صدا و سیما / خادم نانوایی صحن حضرت زهرا (س) در محیط گرم و صمیمی نانوایی صحن با بچه های تیم مستند سازی در حال تهیه گزارش بودیم هر کدام وظیفه ای که بهمون واگذار کرده بودن رو داشتیم انجام میدادیم در حال پرسیدن سوالاتم از افرادی بودم که سوژه صحبت کردن هایم شده بودن می خواستم به سمت دیگر دوستانم بروم تا بعد از یک صبح سخت کاری برای استراحت به محل استراحت گاه خادمین برویم که هنوز چند قدمی دور نشده بدم که مرد نسبتا جوانی صدایم زد و ازم خواست تا اجازه بدهم او هم خاطره ای را که از این سفر دارد را برایم بازگو کند آقای رضایی میگفت از مرز که حرکت کردیم با سی ، چهل نفر از دوستانمان سوار یک ماشین شدیم و ما هارو به شهر تقریبا کوچکی بردن تا شب را در انجا سپری کنیم از ماشین که پیاده شدیم یکدفعه دیدیم مردم ریختن اطراف ما و سرمون دعوا شده که کی امشب مهمان کی باشد . هر کسی می خواست سهمی داشته باشه توی این عزای حسینی ، من و چند نفر از دوستانم به خانه ای رفتم که صاحب خانه خودش به کربلا رفته بود اما دو پسر نوجوانش وظیفه مهمان نوازی در غیاب پدر را بر عهده داشتن و چه خوب به زوار اقا محبت می کردن . می گفت : محبت و شیفتگی که تو مردم عراق نسبت به اقا دیدیم رو شاید هیچ کجای دنیا ندیده بودم ، ندیده بودم مردمی که این قدر متواضع باشن و اینچنین با محبت و با ادب زائرین را تحویل بگیرن . برای آقای رضایی دیدن این همه محبت و عشق و علاقه به اهل بیت و دوست داران اهل بیت قشنگ ترین خاطره ای بود که در ذهنش نقش بسته بود . آقای شاه حسینی / اهل تهران / مسئول واحد مفقودین و گمشدگان در صحن حضرت زهرا (س) سال دومی بود که به عنوان خادم در صحن حضرت زهرا (س) به زائران امام حسین (ع) خدمت می کرد . در میان گفت و گویمان هر از چند گاهی افرادی به محل گمشده ها سر می زدند و در مورد وسایل و یا مفقودین خود سوال میپرسیدن محل مفقودین داخل صحن در طبقه اول و درست روبه روی خوابگاه خادمین آقا و پایین تر از تلفن صلواتی قرار داشت . از سختی کار که میپرسیدم میگفتن اینجا سختی معنا ندارد ، در راه امام حسین (ع ) که قدم بر می داری تمام لذتش همین چشیدن مزه سختی های راه است . می گفت اگر قرار باشد به اینها بگوییم سختی پس اصلا چرا این راه را انتخاب کرده ایم ؟ در مورد ساعت های شیف کاریشان که پرسیدم میگفتن به خاطره نظمی که در صحن بر قرار شیفت های کاری بین بچه ها تقسیم شده و مشخص شده هر فردی چه ساعتی از روز یا شب را باید شیف بایستد اما میگفت اگر دست خودم بود یکسره خدمت کردن به زائرین را انتخاب می کردم . پرسیدم دوست نداشتین به جای خدمت به زائرین الان شما هم به عنوان زائر پیاده راهی کربلا بودین؟/ می گفت : هر چیزی برای خودش یک مزه ای دارد من این کار را ترجیح دادم چون عقیده دارم برای زیارت نباید حتما خودت را به حرم برسانی نه تنها من عاشق که میدانم در جای جای دنیا هم هستن کسانی که الان دلشان اینجاست و مطمئن هستم آنها هم ثواب زیارت را میبرن من که نوکر و خدمتگذا ر زائرانش هستم چه افتخاری از این بالاتر که خدمت می کنم به زواری که با پای پیاده قرار است خود را به کربلا برسانند . پی نوشت – برخلاف دید و فکر کوته فکران و مخلفان اسلام ، ما شیعیان شیفتگی و عاشق بودن را به بوسیدن گنبد و بارگاه اهل بیتمان نمی دانیم عاشق بودن را با پیروی از اسلام و دستورهایش چون مشتی آهنین به تمام کافران نشان میدهیم آنقدر عاشق هستیم که هر سال با سیل زیاد جمعیت اربعین تثبیت عشق کنیم حتی شاید نتوانیم پا به کربلایش بگذاریم اما عزاداریمان را در شهر و دیار خودمان همچون مشتی بزرگ به دشمنان نشان می دهیم . زلیخا محمد حسینی / اهل تهران / زائر صحن حضرت زهرا (س) اهل تهران بود و می گفت هر سال خودش را به پیاده روی بزرگ اربعین می رساند کاروانی داشتن که با پرچم های دوششان هر سال در راه کربلا حرکت می کردند کاروانی که کاورجلوی لباس همگی آنها عکسی از یکی از شهدا و یا مدافعین حرم بود و از پشت هم همگی یک دست نوشته بودن مرگ بر آمریکا و یک نفر از مردان جوان گروه هم وظیفه حمل پرچم ایران را بر عهده داشت . زمان جوانی اش همسر و پدر و برادرانش راهی جبهه شده بودن و به این که جزء خانواده های جانبازین جنگ تحمیلی بود افتخار می کرد . می گفت کشورهای زیادی با ما در جنگ هستن خیلی ها علنی و خیلی ها هم از روش های دیگری با ما میجنگن ، می خواهند دو چیز مهم کشورمان را از ما جدا کنن اولی عفت و حیای بانوان و دومی غیرت مردانمان را اما نمی دانند تا زمانی که اسلام پابرجاست و حتی یک مسلمان هم نفس می کشد محال است این رویای خوفناکشان به واقعیت بپیوندد می گویند زمان جنگ هم همین عفت بانوان بود که از جنگ و مردانشان حمایت کردن تا به پیروزی رسیدن و فکر می کنند اگر الان از زنانمان عفت و حجاب را بگیرند ما را نابود می کنند ، فکرشان درست است اما نمی دانند بانوان مسلمان به این راحتی دل به نصیحت ها و افکار شوم دشمنان نمی دهند گفتم برایمان زیباترین خاطره ای که برایش در طول این سال ها که به اربعین می اید اتفاق افتاده را بیان کند. می گفت : پارسال اربعین جلوی چادرم عکس سردار سلیمانی و پشت چادرشعار مرگ بر آمریکا را حک کرده بودم زمانی که عمودی اول کربلا را رد کردیم و وارد کربلا شدیم یک سرباز امریکایی تا چشمش به عکس سردار سلیمانی افتاد دستانش را تکان داد و به دوستش گفت خطر خطر این خطر این حرفش برای من خیلی سنگین تمام شد رفتم مقابلشون ایستادم و با دست عکس سردار سلیمانی رو نشون دادم و گفتم این خطر نه این آرامش و شعار مرگ بر آمریکا رو نشون دادم و با مشت های گره شده ام گفتم این خطر این ترس ،نه سردار سلیمانی ، سردار سلیمانی خوب دفاع از شیعه سرباز عراقی سرش رو پایین انداخته بود و بعد حرف های من فقط سرش را به معنا تایید و عذر خواهی تکان داد و این خاطره برای من جزء بهترین خاطراتم محسوب می شود. و به عنوان حرف آخر گفت : امام حسین (ع) پیاده روی اربعینش هم معنوی ، هم سیاسی ، هم تبلیغ دین و هم امر به معروف است توی این راه و این مسیر باید بصیرت هامون بالاتر ببریم تا بتونیم از کشورمون و دینمون در برابر کافران حمایت کنیم . حسین اعلایی / اهل تهران / خادم صحن حضرت زهرا (س) / مسئول کل محوطه باز صحن آقای اعلایی راجع به مرکز مفقودین و کارشان می گفتن با توجه به این که برای خدمت به زائرین اینجا جمع شده ایم در داخل صحن قسمتی را ایجاد کردیم به نام ستاد مفقودین که زیر نظر جناب آقای حسن زاده مسئول نیروی انسانی خُدام مشغول به کار هستیم و کسانی که دنبال اشیاء گمشده یا فرد مفقودی می گردند به این محل مراجعه می کنند و ما هم تا جایی که امکان داشته باشد کمکشان می کنیم . نحوه ی پیچ کردن و اعلام و استعلام گرفتن به این صورت است که زمانی که فردی به دنبال مفقودین خود می گردد و یا خودش گمشده است نامش را یادداشت می کنیم و چون به علت بزرگی صحن دور و اطراف صحن و حرم حضرت علی (ع) چندین ستاد مفقودین دایر کردیم اول از باقی ستادها استعلام میگریم تا ببینیم کسی با این مشخص پیششان مراجعه کرده یا نه و اگر مورد جدید بود و جای دیگری ثبت نشده بود نامش با بلندگوهای داخل صحن او را صدا می زنیم و این پیج کردن ها فقط و فقط در مورد خود مردم انجام می شود نه اشیاء و وسایل گمشده و ... سوال بعدی در مورد تعداد گمشده هایی بود که در روز به این ستاد مراجعه می کنند ، که در این مورد آقای اعلایی برایمان گفتن روزانه بیش از 200 نفر مراجعه کننده دارند که به دنبال اشیاء گمشده و یا فرد مفقود شده مورد نظر خود می گردند. پرسیدم آیا گمشده ای داشتین که روزها از گم شدنش بگذرد و کسی سراغش نیاید ؟؟ در این صورت چه کار می کنید ؟؟ آقای اعلایی گفت بله ، یک نمونه از این موارد که میگویید الان داخل اتاقک ستاد قرار دارد پیرمرد 72 ساله که بیماری آلزایمر دارد و الان چند ساعت اینجاست و کسی از گمشدنش اطلاعی نداده و ما طبق وظیفه ای که داریم حتی اگر بستگان این پیرمرد پیدا هم نشوند وظیفه داریم او را به ستاد مفقودین کل عتبات تحویل دهیم . پرسیدم کوچکترین و بزرگترین فردی که امسال به ستاد مفقودین مراجعه کردن چند سال داشتن آقای اعلایی میگفت کوچکترین مفقودین یک دختر بچه 4 ساله و بزرگترین فرد مفقودی که امسال به ما مراجعه کرده همین پیرمرد 72 ساله اصفهانی است . پرسیدم تا به حال برای خودتان پیش آمده که گمشده ای داشته باشین که پاسخش به این سوال منفی بود . پرسیدم به نظر شما گمشده دشت کربلا چه کسی هست ؟ مکثی کرد و گفت : فلسفه کربلا با تمام فلسفه های دنیا فرق می کند توی کربلا این ما هستیم که گمشده ایم نه فرد دیگری ، ما گمشده ایم که آمده ایم اینجا و داریم به دنبال خود می گردیم این همه عاشق و زائری که در اربعین حسینی میان اینجا همه به این خاطر است که خودشان را پیدا کنند. برای حرف آخر گفتن : دوست دارم حالا که در مقام خدمت به زائرین اقا قرار گرفتم خادم بودم را به بهترین شکل ممکن به پایان برسانم تا اگر روزی من گمشده هم پیدا شدم در برابر خدا خجل و شرمنده نباشم و با رضایت کامل از خادم بودنم یاد کنم . پی نوشت – در راه عشق که قدم می گذاری پست و مقام برایت بی ارزش می شود خودت را همردیف با دیگر عاشقان قرار می دهی ، وقتی می گویند در کربلا دلهای عاشق خریدار دارد تو با دستانت و کمک به زائرانش می توانی انقدر عشق بازی کنی تا صاحب این عاشقی ها خودش مِهرت را خریداری کند نام گمشده که می اید همه چشم به کربلا میسپارند تا در روز اربعین همنوا با حضرت زینب (س) شوند و گمشده دشت کربلا را پیدا کنند اما وای به روزی که ندانی گمشده اصلی این راه خودت هستی نه فرد خاص دیگری ... حسین حسن زاده / اهل تهران / مسئول نیروی انسانی خُدام در صحن حضرت زهرا (ع) می گفت : در حد توان و وسعم دارم اینجا میکنم. ستاد مفقودین خود یک حلقه مفقود در بین مجموعه ای بود که ما آن را اداره می کردیم طبق قراری که با برادران عراقی گذاشته بودیم قرار بر این بود که اینجارو هم پوشش بدن که متاسفانه فقط اداره ستاد مفقودین بیرون از صحن رو برعهده گرفتن و با هماهنگی که با اونا کردیم در داخل صحن ستاد مفقودین و اشیاءگمشده دایر کردیم و از روز 26ابان کار این ستاد رو هم آغاز کردیم . در طول روز اسامی مفقودین و فقط افراد گمشده (نه اشیاء ) که به دستمون میرسه رو جمع آوری می کنیم و به ستاد مفقودین عراق که در کنار شارع طوبی مستقر هستن تحویل می دهیم تا به صورت سراسری این اسامی رو اعلام کنن و مشخص بشه که عزیزانی که گمشده هستن در کجا قرار دارن وهمراهانشان به دنبالشون بیان . حس و حالش را از خادم بودن که میپرسیدم می گفت حس و حالی که تک تک ماها اینجا داریم واقعا عالی و خیلی وقت ها باعث میشه انسان به وجد بیاد و حالتی توأم با بغض و گریه بهمون دست میده ، مخصوصا دیدن زائرانی که میان اینجا و این که با چه صفا و علاقه ای میاد تا این راه پیاده تا کربلا برن دیدن این اتفاق ها برای من اوج احساس و هیجان را دارد. میگفتم خادمی یا زائری ، می گفت : دوست دارم من هم در این پیاده روی بزرگ شرکت کنم اما موقعیتی که اینجا دارم مسئولیتی که به ما واگذار کردن و حساسیت بالای خدمت رسانی به زائران و در کل برعهده گرفتن این وظایف باعث میشه خدمت به زائرین برایم در ارجعیت قرار بگیرد . پرسیدم اگر الان بین الحرمین بودین و چشمتون به گنبد طلای آقا قمر بنی هاشم و آقا امام حسین (ع) می افتاد چی بهشون می گفتین ؟ در جوابم گفت : می گویم حسین جان اسم ما را هم در لیست دوستداران مادر بزرگوار و پدر بزرگوارتان و ائمه معصومین (ع) ثبت و ضبط بفرما . و به عنوان سوال آخر پرسیدم تا حالا بوده تو زندگی گمشده ای داشته باشین و دنبال گمشدتون بگردین ؟ لبخند روی لبش حاکی از نقش بستن خاطره ای قدیمی بر ذهنش بود ، می گفت چند سال پیش همراه همسرش برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودن که خانمش در صحن گم میشن و بعد از 4،5 ساعت خادمین محترم حرم ایشون به هتلشون می رسونند . پرسیدم به نظر شما گمشده دشت کربلا چه کسیست ؟ گفت : گمشده کربلا را همه می گویند امام حسین (ع) است اما من می گویم گمشده اصلی ما هستیم . امام حسین (ع) وجود و هستیشان را برای حفظ حیات ما شیعیان فدا کردن و این ازادی و حریت را ایشان به عالم انسانیت هدیه کردن ، هدیه کردن تا ما بتوانیم راه خودمان را پیدا کنیم و در بازی زندگی گمشدن را هیچ وقت تجربه نکنیم . " مصاحبه با خادمان خانم پارکینگ طبقاتی " مهدیه عربی / 19 ساله / اهل تهران / سال دومی است که به عنوان خادم در اربعین به نجف اعزام می شود. پرسیدم چرا اربعین و چرا خدمت به زائرین ؟ و گفت ارزوی قلبیش همین بوده که روزی جزء خادمین امام حسین (ع) باشد از ساعت های شیفت دادنشان که پرسیدم در جوابم می گفت : شیفت دادن ما ساعتی نیست کار که برای انجام دادن باشد می دویم و با عشق اون کار انجام میدیم کار که باشد اصلا مهم نیست شیف من باشد یا دیگری همه برای انجامش کمک می کنیم برای همین می گویم شیفت کاری مشخصی نداریم هر لحظه و هر ساعت همه آماده برای انجام کار ها و خدمت کردن به زائران ایستاده ایم. پرسیدم به جای خدمت کردن دوست نداشتین الان جزء زائران پیاده ای بودین که خودشان را برای اربعین به کربلا می رسانند ، کمی مکث کرد و گفت هر چیزی حلاوت و شیرینی خاص خودش را دارد ولی نمی دانم این نوع خادمی کردن برای من شیرین تر از پیاده روی کردن است گفتم سختی راه اذیتتون نکرده و گفت : نمیشه بگم سختی در کار نبوده اما به نظر من اربعین یعنی مصیبت های حضرت زینب (س) و همه دنبال این بودیم که خود خانوم زینب (س) داره محکمون میزنه تا طعم این سختی رو ما هم بچشیم و تمام فکرمون در مقابل این سختی ها این بود که راست راستی قرار خادم باشیم و این اون سختی رو برامون قشنگ تر می کرد . گفتم اولین باری که کربلا رفتین گفت هنوز لایق نبودم که آقا بطلبه و برم حرمش گفتم اگر امسال طلبیده شدین و رسیدین به بین الحرمین همو
اطلاعات اثر
کد QR اثر
عنوان اثراربعین ۱۳۹۵
هنرمندزینب صفرپور یوسفخانی
ارسال شده در1395/10/18
تگ ها #طریق_الحسین #پیاده_روی_اربعین #اربعین_95

نظرات