به راه افتاده
1395/10/15
به پای خود نه،
که با جان به راه افتاده
شبیه نم نم باران به راه افتاده
چقدر بوی بهارانه ی شکفتن که
درست، فصل زمستان به راه افتاده
حکایت نی از این پس حکایت وصل است
اگر به سوی نیستان به راه افتاده
نسیم های سیاهِ همین حوالی را
خبر کنید که طوفان به راه افتاده
به هم زنند که تا خلوت حبابی را
هزار موج خروشان به راه افتاده
که تا رسد به شکوه شکیب و آرامش
چقدر روح پریشان به راه افتاده
.
به روی خویش نمی آورد خمیدن را
گذشته مادری از جان به راه افتاده
هوای "راحت جان" است و "در پی جانان"
اگر ز " منزل ویران " به راه افتاده*
کسی نیامده سمت حرم، مگر اشک اش
در آستانه مژگان به راه افتاده
.
دلم حسینیه ای آذری است، از این روست
که دسته های رجز خوان به راه افتاده
کبوترانه ترین شوق آمدن با اوست
که از مقابل ایوان به راه افتاده
*خرم آن روز کز این منزل ویران بروم-راحت جان طلبم و از پی جانان بروم حافظ
کد QR اثر | |
عنوان اثر | به راه افتاده |
هنرمند | امیر رسولی |
ارسال شده در | 1395/10/15 |
تگ ها |
نظرات