اسارت
1395/10/15
اسارت
میان علقمه دستی، زده طوفان به ساحل ها
نمی دانم کسی خوانده، دعای چشم زخمی را
چرا دستانت ای سقا، جدا گشته در این صحرا؟
گشودی دیده بر تیری، نبینی این اسارت را!
فدای غیرتت سقا، ز شام و کوفی بیزارم
میان بزم نامردان، تو بودی یار و غمخوارم
به کاخ دشمنان آخر، به جای تو علمدارم
چشای غرق خونِ تو، بُود آنجا نگهدارم
نگو زینب تو از غارت، ز روی نیزه دیدم که
همان جا ذکر یا عباس، تا بُردی شنیدم که
اگر تو قامتت تا شد، من آنجا دل بریدم که
به زیر دست و پا بودی، به پایت پر کشیدم که
بسوزد کربلا هر دم، ز غوغا و ز فریادم
پر و بالم شکست اما، ز پا آخر نیوفتادم
همه دست و سر و چشمی، که من دادم
به روی نیزه ها آخر، اسارت بُرده از یادم
اطلاعات اثر
کد QR اثر | |
عنوان اثر | اسارت |
هنرمند | رقیه گودرزی پور |
ارسال شده در | 1395/10/15 |
تگ ها | #طریق_الحسین #جریان_سازی معرفی_جایگاه_امام_حسین(ع) |
نظرات