من تو را درک می کنم بانو
1395/10/12
من تو را درك مي كنم بانو
داري از خيمه مي زني بيرون مثل خورشيد شعله ور شده اي
من تو را درك مي كنم بانو! داغ دار يكي دگر شده اي
بي خودي سيل اشك هايت را مي كني زير برقع ات پنهان
هيچ فرقي ميان دل ها نيست، گريه كن، گريه ، بي پسر شده اي
حرف هاي نگفته ي خود را بر لب آور سكوت را بشكن
شاعري از قبيله ي دردم با من امروز همسفر شده اي
اين جماعت تو را نمي فهمند چارده قرن اشك هايت را
يا نديدند يا نفهميدند، مثل مرغي بدون پر شده اي !
گفته بودند سنگ دل شده اي، گريه اصلاً نكرده اي آن روز
من كه باور نمي كنم آن را ديده بودم چگونه تر شده اي
گريه كردي .. كسي در آن هنگام زير بال و پر تو را نگرفت
من در آن لحظه خوب مي ديدم كه چه اندازه پيرتر شده اي!
مثل من عقده در گلو داري، در تو ... هم ناي گريه كردن نيست
پسرانت برهنه روي زمين، حتم دارم كه خون جگر شده اي
تو مرا درك مي كني بانو؟ ديده ام روي خاك ها عريان
پسر پاره پاره ي خود را، مطمئنم كه با خبر شده اي ؟
داري از خيمه مي زني بيرون مثل خورشيد شعله ور شده اي
تو دو شمشاد داده اي از دست، تو در اين شهر نام ور شده اي
کد QR اثر | |
عنوان اثر | من تو را درک می کنم بانو |
هنرمند | خدابخش صفادلی |
ارسال شده در | 1395/10/12 |
تگ ها | #طریق_الحسین |
نظرات