بسم اللّه
یکشنبه 4 آذر 1403

مثل پارسال

1395/10/02

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

 

 

حرکت که می کنی

همسفرانت را که می بینی

از پل زائر مهران که عبور میکنی

جاده ای را میبینی پوشیده از آدم

از عاشق

از...

باور کن کسی سرش پایین نیست

باور کن سکوت حاکم است

اما خوب که گوش کنی غوغاییست

در دلها

جسم ها کثیرند

اما روح ها به وحدت رسیده اند

باور کن

اگر نمی دانستم کجا و به چه هدفی می روند می گفتم تسخیر شده گانند

طلسمی می کشاندشان و به پای خود نمی روند

با دیدن این تصویر بی نظیر تو هم قطره ای می شوی در این رود خروشان

دل دل می کنی که به دریا برسی و تطهیر کنی دل دنیا زده را

دلی که گاهی یواشکی کنار گوشت زمزمه هایی می کرد از قبیل اینکه 

نکند کشته شوی

نکند در یک انفجار چیزی از تو باقی نماند

 نکند بی آب و غذا گرسنه بمانی

نکند...

با مشت به سینه می کوبی و می گویی آرام بنشین دیوانه

نمی بینی؟

ظهور نور را نمی بینی از زیر قدم های این فرشتگانی که لباس آدمی پوشیده اند؟

من به کمال رسیده ام

کمال انقطاع...

خودمانی ترش میشود:از زمین و زمان بریدم...

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو...

پشم هایت را می بندی

شب شده و تو در میان راهی

ماشین توقف می کند برای نماز مغرب

یک نوجوان به سمتت می آید و کوله ات را می گیرد

راهنمایی ات می کند

شاید حرفهایش را متوجه نشوی اما گرمای دستش وقتی محکم دستت را می فشارد به تو می گوید:

خوش آمدی زائر امام حسن(ع)

نمازکه خواندی برایت غذا می آورد

شاید ظاهرش خوب نباشد اما باور کن در طبق نور از بهشت آمده

در میان حرفهایش نام فاطمه (س) را می شنوی

غذایت با چاشنی اشک نمکین تر می شود

خدا حافظی می کند و هدیه ای به تو می دهد...نگاه نکن...بگذار توی جیبت

حالا به راه ادامه می دهی و به نجف می رسی

یک راست می روی مقابل گنبد و می گویی:

((سلام آقا...امسال هم آمدم

مثل سال گذشته شب اول مزاحمتان نمیشوم...سرتان شلوغ است...یک جای خواب لطفا))

می گردی و نا امید می شوی

کوله را می گذاری زیر سرت و گوشه ی یک پیاده رو چشمانت را می بندی

باز می گویی:

(( ممنون آقا...بهترین جای دنیا...مثل سال گذشته))

یکی صدایت می کند و میخواهد تو را با خود ببرد

مانع نمی شوی، مثل پارسال

میهمانش می شوی در شارع الرسول

خانه ی کوچک اما با صفایی دارد

دوروز را میهمانش می شوی

نیمه شب بزن بیرون از خانه

برو مقابل ایوان بایست و بگو ایوان نجف عجب صفایی دارد

مثل پارسال

دوروز چقدر شیرین می گذرد

بهترین ساعت حرکت شاید بعد از نماز صبح باشد

قبل از حرکت برگرد به سمت حرم و بگو

((ممنونم آقای غریب نواز...می روم به سمت آقازاده هایتان

خیلی به من خوش گذشت در جوارتان...مثل پارسال))

 

عمود یک

زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام

عمود سیصد و سیزده دعای عهد...

کمی استراحت کن...

چای بنوش

اگر خواستند مشت و مالت بدهند مانع نشو

بگذار هر کسی کار خودش را بکند

حرکت کن

بی قرار باش

چشم بسته هم می شود این راه را رفت

یاعلی...

کمیل را شروع کن

تا اذان ظهر

اشهد ان علی ولی الله

حالا پایت نمی کشد برای رفتن

نام دلبرت را بردند

پیر مردی می آید مقابلت

می گوید صلا صلا صلا

زائر زائر زائر

قبل از اینکه بخواهد پایت را ببوسد شانه هایش را بگیر و در آغوش بکش

می بینی؟

مثل سال گذشته...همان آدم ها...همان حال و هوا...همان غذاها...همان صداها...

میرسی به کربلا

می رسی به دریا

می رسی به مرکز نور

می روی سراغ شیخ احمد کارمند دادگستری کربلا

موکبش همان جای همیشگی ست

به گرمی از تو استقبال می کند و دوسه روزی میهمانش میشوی...

نمی گذارند اما هرطور شده گوشه ای از کارشان را به دوش بگیر

روز آخر هم جای اشک با لبخند برگرد

قبل برگشت برگرد بگو:

((راستی پدرتان سلام رساند...ممنون که هوای ما رادارید

ممنون که باز هم قابل دانستید

ممنون که ...))

جمله ات را تمام نکن

خداحافظی هم نکن

مثل پارسال

بگذار تا سال بعد حس کنی هنوز هم رو به روی حرم ایستادی

بگذار هرکجا رو می کنی حرم ببینی

شاید اینگونه هر جایی نرفتی و هر تصویری را ندیدی و هر حرفی نزدی...شاید...

وقتی برگشتی به خانه هر کس پرسید چه خبر؟

لبخند بزن و بگو:

بی نظیر و تکرار نشدنی

مثل پارسال

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


اطلاعات اثر
کد QR اثر
عنوان اثرمثل پارسال
هنرمندمحمدجواد الهی پور
ارسال شده در1395/10/02
تگ ها #پیاده_روی_اربعین

نظرات