خاطره آخر
1395/09/16
25،26،27/8/95
سه روز عشقبازی با دو دلبر واقعا لذت بخش بود..
هر چند که بعضی اتفاقات باعث می شد که بر صفحه این عشقبازی خطی بیفتد..
یک خط ناموزون که تا حالا ندیده بودم..
خطی که آدم را به شک می انداخت ،
شک وحدت مسلمانان شیعه ...
وحدت مسلمانان شیعه که منتظر آقاست..
منتظر یعنی وحدت..
یعنی از خودگذشتگی...
ولی من هیچ کدام را ندیدم..
خلاصه اگر این خط ناموزون را نادیده بگیریم ..این سه روز بسیار عالیی بود..
اصلا مگر میشود که مهمان ارباب باشی و به تو بد بگذرد..
کلا...
شبها و روزها و صبحها در آغوش ارباب بودن لذتی است که نصیب هر کسی نمی شود..
عاشقان و دلدادگانی که به هر طریق ابراز عشق و ارادت می کردند..
صفهای طولانی نماز بیان کننده این عشقبازی بود..
این سه روز مثل برق و باد گذشت ..
به اندازه ای که فرصت آخرین دیدار جور نشد..
دوست داشتم برای آخرین بار به آغوشش بروم ولی نشد..
از پشت چشمان لرزانم و از لا به لای کوچه های کربلا به دنبال حرم یار بودم که حتی به اندازه یک کاشی از حرمش را ببینم..
و بالاخره نمی دانم در عالم رویا بود یا واقعیت ..
که خواسته دلم روا شد و برای آخرین بار او را دیدم..
در کوچه پس کوچه هایی تو در تویی که اصلا انتظار نداشتم ..
ولی دیدمش نه به اندازه یک کاشی بلکه به اندازه یک گنبد و گلدسته..
و پایان یک عشق بازی ..
چقدر زود گذشت..
به اندازه یک آهی که از سینه آتشین بیرون می زند..
به اندازه افتادن یک قطره اشک از چشم..
به اندازه یک پلک بهم زدن..
کد QR اثر | |
عنوان اثر | خاطره آخر |
هنرمند | مونس عبدی زاده |
ارسال شده در | 1395/09/16 |
تگ ها | #مبلغ_اربعین_شویم |
نظرات