تابلوی عشق
1395/09/15
دل است همچو حسين و فراق همچو يزيد
شهيد گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا
از میلاد رویایی و به یاد ماندنی ات که بگذریم، دلم هوای عطر سیب حرمت را کرده است؛ عطر سیب بهشتی که موقع تولدت هم می آمد و فرشتگان خداوندی، مانند حرمی، طوافت می کردند.
آنگاه که قنداقت را، جبرییل برای تبرک و زیارت فرشتگان به عرش برد ...
نمی دانم که آیا این سپاه کوردل، صورت زیبای تو را نمی دیدند و شباهت تو را به پیامبر نمی فهمیدند، که اینگونه جواب مهربانی هایت را دادند؟
آنگاه را یاد می آورم که پیامبر بر صورتت، گل های بوسه را نثار می کرد و بر لبش فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنَ الخالِقین می ترواید.
سلام بر تو ای فخر آفرینش، ای نگین خوش نگار خلقت، ای حسین، چقدر شیرین است نام تو!، مبارک باد بر خدا خلقتی چنین نیکو، گنجاندن تمام خوبیها و زیباییها در وجود توواهل بیت تو معنی کرد.
ای حسین، ای بهاریترین، ای سبزترین بهار، دور از نگاه مهربان تو، دور از عنایت رحیمانه تو و دور از سر انگشت لطف تو خزانیم و سرد، خشکیم و عطشناک. فراق یاد تو برف سپید کهولت بر چهرهمان مینشاند. ما شیفتگان راه تو به یا د تو بهاری می شویم.
وقتی بهار با سپیدی شکوفههایش از دریچه چشمانم سرک میکشد، موج اشکی از درون سینه تنگم به دیواره دل میکوبد و تو را صدا میزند. بهار زیباست، لطیف است، دوست داشتنی است، امّا بیتو ای زیباترین، ای لطیفترین، ای بهار جان و ای طراوت بهار، هیچ زیبایی دلم را برنمیانگیزد، که دل در فراق تو سوخته دارم و نگاه در راه تو خیره.
آه، ای خدا با نام حسین تو ايمان هويت مي يابد و عشق؛ خانه ي گمشده اش را مي يابد. با نام حسین تو ايثار شناسنامه مي گيرد.
ای حسین نام تو همسايه شور است. ياد تو تداعی شعر و شيون و شيفتگی. قرنهاست، كه قرار قلبها بردهای. دست در دست نبض ها، آرامش سينه ها را آشوب كردهای و همپای اشكها، بر لبها تراويدهای.
اينك نيز عشق توست كه گرممان میكند. گريه بر توست كه طراوت و شكفتنمان میبخشد و شوق رسيدن به توست. اگر آن روز نسيم نفسهای تو در دشت آتش و جنون نمیوزيد، اگر سلسله جبال قامت72عاشق در حاشيهی شمشيرهای بی تاب نمیايستاد، اگر نازكای گلويی شش ماهه تير را لبيك نمیگفت، هنوز و هميشه، ما لبيك گوی ذلت و وحشت و ظلمت بودیم.
ای شهید راه نماز با تو عشق را فهميديم. خوبی را شناختيم و به كشف «خود»پرداختيم. بی تو همه چيز بی معنی است، آسمان، بی ستاره وابری، دریا همه طوفانی و غمگین و زمین بی روح و خسته از بودن است.
ای حسين، ای همه ما، همه خوبی ها و تمامی عشق! خداوند تمام زيبايي هاي خود را در طرح بي بديل تو ريخت تا هر کس هنر زيبايي ایثار و شهادت در راه معبود عشق را از تو بیاموزد.
آه ای کربلا، اي پايان آوارگي همه آبها، اي انتهاي سرگرداني قطره ها براي رسيدن به دريا.
چگونه مي توانم، نگاه کنم، بغض كه هجوم میآورد، حنجره به زانو درمیآيد و تسليم میشود. دل ترك برمیدارد، گلو میسوزد، گونهها چون زمين تشنه به انتظار بارش مینشينند.
آه ای خدای بی پناهان، نینوا درآتش نادانی و فرومایگی مردمانش می سوزد.
آه! ای بغض خفته در گلو، چرا رهايم نمیكني؟
بگذار درياي چشمهايم طوفاني شود
بگذار رود، رود بگريم، بگذار چون جويبار جاریشوم.
آه! بغض خفته در گلو رهايم كن.
گر سر ندهد حسين(ع) با سر چهكند
با خـــرمن لالــههای پرپر، چــه كـند
گيرم كه به خميه مشك آبی هم بُرد
با دســت بــريــدهی بــرادر چــه كنـد
آه ؛ ای همه هستی، ای آسمانها، زمین وکهکشانها عاشوراهمان قطرات اشكي كه حسين براي فرداي اهل بيت خويش ريخت، عاشورا يعني جمع كردن خارهاي بيابان در شب تاريك، يعني سيراب كردن كودك شيرخواره با سرانگشتان پيكاني تيز، عاشورا يعني ضجه هاي كودكاني غريب درصحرايي سوزان، يعني فرو رفتن خارهاي بيابان در پاهاي كودكانه اي كه به دنبال عشق نداي لبيك سرداده بودند، يعني اوج مردانگي و ايستادگي، يعني تجسم تمام غيرت هاي كه در چشم هاي نجيب عباس سو سو ميزد، عاشورا يعني دلدادگي به سرچشمه پاكي ها، يعني طعم شيرين عطش در كنار يار، پيامد عشق ورزي به نور، عاشورا يعني صداي گريه هايي كه از سر تشنگي در گلو خفه مي شد، يعني پر كردن مشك آب در عين عطش، يعني پرپر شدن و دم بر نياوردن، يعني به آسمان پرتاب كردن خون گلوي شش ماهه اي كه از تشنگي به چشمان پدر خيره شده بود، يعني دفن كردن تمام احساس خويش در پشت خيمه ها، عاشورا يعني وادع آخرين خواهري خسته با برادري از جنس نور، يعني عين صداقتي كه در آسمان ها نظيرنداشت، يعني سكوتي كه در تمام فريادها به گوش رسيد، عاشورا يعني فرود همه غيرت هاي آسمان در زمين و پرواز همه پاكي ها به آسمان ... .
پس به یاد داشته باشیم، عاشورائيان همان اقامه كنندگان نمازو آمران به معروف و ناهيان از منــكر بودند. عاشورائيان، عاشقان ركوع و سجده اند، خدايا ما را با معرفت عاشورايي آشناتر كن! عاشورائيان، حافظان و بر پاكنندگان نماز،مجاهدان با نفس شيطاني و عاشقان دعا و نيـايشانـد.
گفت؛ گفت، این سرزمین بی خدایان است، که بودن و نبودن معنی نشده است. زمین زیر سم اسب ها ی جنگی پوست می ترکاند. سرزمین کربلا، میعاد گاه عاشقانی است، که تاپایان تاریخ، نامشان ورد زبان خداپرستان خواهد بود و مهرشان برسینه انسانهای سوخته دل حک خواهد شد. تاریخ لحظه لحظه عاشورا رادرخود ضبط کرده است.
سرزمین کربلا از خودش هیچ چیزی ندارد، شنزاری که گیاه رابرسینه خویش نمی پذیرد وگرما و باد سوزانی که زندگی رابر هر غریبه ای تلخ و ناگوار می سازد.
به راستی اگر حادثه کربلا را معجزه جاودان پیامبر اسلام و اهل بیت گرامی معرفی نماییم. سخن غیر حق و ناشایستی نگفته ایم، یک صحنه و این همه زیبایی، آیا غیر از معجزه می توان نام دیگری براین حادثه نهاد.
بدون تردید زیباترین از شب عاشورا درمیان شب های این جهان به ثبت نرسیده است. شبی به شکوه وجلالت آن شب نبوده و شاید بعد ازاین هم نباشد، شبی به بزرگی تمام شب ها و روزها این جهان، شبی به عظمت تمام روشنی ها و نورها، شب زیباتراز همه روزها.
در سخن کشیش مسیحی است، اگر ما پیروان مسیح، شخصیتی چون امام حسین (ع) داشتیم، تمام مردم جهان را مسیحی می کردیم. و ما مسلمانان و بالاخص شیعیان که حسین داریم، آیا برای معرفی او به مردم جهان مسئولیتی نداریم. و آیا زمان آن نرسیده است، که اهل علم و صاحبان قلم همتی نمایند و شخصیت و قیام امام حسین (ع) را از مهجوریت خارج نمایندو این زیباترین تابلوی آفرینش را در معرض دید جهانیان قرار دهند.
...و هنوز هم که هنوز است، از کربلایت، بوی غربت و مظلومیت می آید
هنوز صدای کودکانت در گوش دشت پیچیده است و برای یاری دین جدت کمک می خواهند.
هنوز هم که هنوز است، یزید، بر بالای تخت نشسته است و کودکانت را در اقصاء نقاط جهان، زیر شلاق های ظلم و ستم خود گرفته است.
آیا می رسد روزی که فرزندت، دست بر قبضه ذوالفقارش ببرد و ما را به چشمه همیشه جاری دین، مهربانی و ولایت برساند؟
آیا تا آن روز جمعه هایی زیادی را باید منتظر بود؟
کد QR اثر | |
عنوان اثر | تابلوی عشق |
هنرمند | موسی کاظم زاده |
ارسال شده در | 1395/09/15 |
تگ ها | معرفی_جایگاه_امام_حسین(ع) |
نظرات