موکب موکب تا حرم
1394/09/21
همین که بر می گردی و آخرین سلام را به نجف می دهی جاده ی پدر تا پسر را شروع می کنی چند قدمی که بر می داری موکب ها ردیف ردیف جلوی چشمانت صف می کشند شاید اسمش برایت آشنا نباشد جنسش از عشق است وپایه هایش از ایمان، همان تکیه و هیئت خودمان است اما با شوری مضاعف، چه بگویم در این سفر غیر از محبت و معجزه ندیدیم بگذار از این موضوع بگذریم که چقدرها عجیب و غریب با مهر ابو فاضل مجوز خروج از مرز را گرفتند و پا در این جاده گذاشتند.
همه جور آدم سر راهت می بینی مردمانی که کمر به نوکری بسته تا در این چند روزه از زوّار پذیرایی کنند یکی پول هایش را در تمام طول سال جمع کرده تا امروز برای اربابش خرج کند، چایی شیرین عراقی می دهد و در ثواب پیاده روی تو شریک می شود یکی هنگام ظهر با آتش عشقش پلو و قیمه ی نجفی درست می کند و با گرفتن صلوات ابراز محبت به آل الله می کند. کودکی بین مسیر ایستاده و شغل سقایی را انتخاب کرده و به یاد عباس، جگر سوزان زوّار را خنک می سازد. دیگری برای استراحت تو جایی مهیا نموده و با جمله ی عربی به سوی زائر مدام اصرار می کند که خانه اش را متبرک سازی. حتی یکی در راه ماشین لباس شویی خریده و بعد نیم ساعت لباس هایت را شسته و خشک شده به تو تحویل می دهد. یکی دیگر در گرما و سرما روی پا می ایستد و پماد نذری پخش می کند. به چادرش دعوتت می نماید و پاهایت را خوب مشت و مال می دهد و هر کدام به گونه ای با حسین علیه السلام ارتباط برقرار می کنند.
وقتی به پیاده ها نگاه می کنی، چشمانت به بچه هایی که با سن کم روی زمین قدم می زنند، خیره می شود. زنی را می بینی که بچه ای شیر خواره در بغل دارد و رباب وار قصد نینوا کرده؛ در هر کالسکه دو طفل می بینی که دنبال علی اصغر می آیند. پیرمرد ها هم حبیب را به یادم می آورند. معلوم است که اینجا سرزمینی دیگر است؛ به قطع باید گفت آنچه دیدیم دنیایی نبود. ان شاء الله روزی همه ی شما هم بشود.
تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر
کد QR اثر | |
عنوان اثر | موکب موکب تا حرم |
هنرمند | علی اناری |
ارسال شده در | 1394/09/21 |
تگ ها |
نظرات