بسم اللّه
یکشنبه 4 آذر 1403

وقتی آفتاب بالا بیاید

1395/09/11

 

نثار***

وقتی آفتاب بالا بیاید

تو نیز بالا خواهی آمد

با چهره ای در خون

غرق خواهیم شد

اشکهایم را نثار زمینی می کنم

با خساستهایش

تو همچنان دور خواهی شد

و زمان تعبیر دیگری خواهد ساخت

از لاهوتی ترین افکار

تا متزلزل ترین احساساتم

 گمشده هایم را

پیدا نخواهم کرد

سنگ ها

خبر از معجزه ی آمدنت نمی دهند

پدر

واژه ای است غریب

غرق در خون

با صورتی زخمی

وریش هایی درخضاب خون

که ریشه ام را آتش می زنند

ضجه هایم را باید در کجای زمین

پنهان کنم

وقتی که خنجرها

مرثیه ی قتل در کمر دارند

 

 

 

 

 

دردها***

تو نیامدی

تا دردهایم را برداری

بگذاری در سبدی

و بسپاری به آبی

این راه طولانی است

طولانی تر از خیالات کودکی هام

قدم هایم هنوز

در کنج انتظاری دیر هنگام

دل می سپارند

به باریدن ابرهایی نقاشی شده

در دل آسمانی تاریک

ستاره ها را باید چید

پهن کرد در مسیری

که گریه ایم را می کارم

تا بهاری که

سهم من از زندگی چه بود؟

که کاروانی زخمی

دنیایم را با خود می برد

به دور دستهایی

خاطره هایم را جا گذاشتم

تا روزی که برگردیم

موهای سپیدم را می بخشم

به سیاهی شبها

 

 

 

 

 

 

 

رحم***

رویاهایت را می بخشی

به سری بدون پیکر

که زخمهایش را

سم اسبها

با دردهایش یکی می کنند

خون از مژگان تو خواهد ریخت

روی دامان خاک

آغوشم پناه تو خواهد بود

ای عشق

   کمی آهسته تر قدم بردار

تنت کجای این خاک آرمیده است

که من باید عطر تنت را

زیر خروارها سنگ

جویای تو باشم

آه از نهاد خاک بلند است

وقتی که سرت به معراج رفته باشد

آینه ها هم دروغ می گویند

و آبها رحمی ندارند

به طفلانی

درحسرت جرعه ای سیر شدن

از آنچه که من باید

می گذرم از هفت خوان عشق

در سرزمینی که بهایش را

با کیسه های زر می پردازند

 

 

 

 

 

 

 

 

دلدادگی***

وقتی که قاصدکها

خبر از دوری می دهند

تو را گم خواهم کرد

محو تماشای کدامین خیال

در سرزمنی که خونبهای آب را

با دشنه می پردازند

در قبال سری که سرآمد دلداگی های عاشقانی است

که رفته باشند

در آرزوهای دست نیافته

گریه ها کاری از پیش نخواهند برد

شبهایی که طویل تر از جهالتهای

مردمانی

که دینشان خلاصه در دنیایی است

با کنعانی ترین افکار

چشمه ها خواهد جوشید

در حسرت روزی

خونبارتر از خونریزترین چنگیزها

نیزه ها را مأموریتی

کشتن

و آتشی که دامنگیر بی گناهان

که شب غصه ها را متزلزل نخواهد کرد

و نهرهای آب

خواهد خشکید

به احترام تشنه کامان تاریخ

 

 

 

 

 

 

مظلومیت

مظلومیت تو را

دیوارها به تصویر می کشند

و جوی آبها

صدای تشنگان را می برند

به شریعه ای که

دستها را می برند

و خونها با جویها یکی می شوند

آسمانی که یکریز تشنگی خواهد بارید

و کودکان باید

انتظار شهادتی را بکشند

که رقم خواهد زد

همکیشانی که

خدا را

در کیسه های زر می جویند

گل ها هنوز تداعی گر پرپرشدنتان

از بهار تا پاییزند

و لبهای چشمه ها خواهد خشکید

به احترام

و سنگها

حرفی برای گفتن

نخواهند داشت

وقتی سرت

به زخم سنگی مزین است

که دور نبود

صحنه های یارانی که

اطلاعات اثر
کد QR اثر
عنوان اثروقتی آفتاب بالا بیاید
هنرمندکاظم رستمی
ارسال شده در1395/09/11
تگ ها #طریق_الحسین #اربعین_95

نظرات