سه
1394/10/30
"سه"
سه روز تا رسیدن به حرم مطهر امام (ع) مانده بود. تقریباً اوایل ظهر بود که به منطقة سکونتیِ دیگری در بین راه رسیدیم. مردمان آن منطقه به رسم مهمان نوازی از مهمانان امام حسین(ع) با جان و دل از زائرین پذیرایی میکردن. در میان انبوه جمعیت، چشمم به فردی افتاد که بر روی صندلی ویلچر بود و در عین حال از مردم پذیرایی میکرد. من هم که کمی تشنهام بود تصمیم گرفتم تا در کنار او گلوای تازه کنم. به سویش حرکت کردم. به نزدیکیاش که رسیدم بر او اشراف کامل داشتم. اما هنگامی که دیدمش کاملاً شوکه شدم... با دیدنش دیگر قدم از قدم نمیتوانستم بردارم. همانجا ایستادم و چشمانم را به او دوختم. پسرکی حدوداً یازده ساله بود. دست سمت چپش قطع شده و دو پایش نیز فلج بود... سینی چای را بر روی قسمت ران پاهایش گذاشته بود و با تنها دستی که برایش مانده بود از مردم پذیرایی میکرد. در همین حال مردی حدوداً 40 ساله کنارم ایستاد. نگاهی به من انداخت و سپس او نیز چشمانش را به پسرک دوخت... همراه با بغض لب به سخن گشود: " تو یکی از بمبگذاریهای اطراف حرم امام حسین (ع) این بلا سرش اومد... بهش سپرده بودیم بره نانوایی برای ناهار نون بخره. کمی که از رفتنش گذشت، صدای منفجر شدن بمب اومد. سریع یادش افتادم، بی پروا خودمو به نزدیکی نانوایی که دو سه کوچه بالاتر از خونمون بود، رسوندم. میان اون همهمهی مردم تونستم تو چند متری نانوایی پیداش کنم. بیهوش با سروکلهای زخمی و خونی روی زمین افتاده بود... چشمم که به بدنش افتاد و متوجه قطع شدن دستش شدم سرم کمی گیج رفت، هر طور که شده بود بالای سرش نشستم و زدم زیر گریه... چند لحظهای نگذشته بود که آمبولانس اومد... هر طور که شد اونو به بیمارستان رسوندم... خیال میکردم که فقط دستش قطع شده اما دکتر که از اتاق عمل بیرون اومد ازش قطع امید کرد... نذر کردیم از این به بعد هر اربعین نذری بدیم و از زائرین پذیرایی کنیم... سه روز بعد عمل دکتر در کمال تعجب بهمون گفت زنده میمونه ولی فلج شده... از اون موقع به بعد سه سالی میشه که موقع اربعین میایم اینجا و از زائرین پذیرایی میکنیم..." نگاهی که به صورتش انداختم متوجه چشمان خیسش شدم، اما تا آمدم دلداریاش بدهم به سویی دیگر رفت. با اینکه مسیر خستهام کرده بود اما مدتی را ایستاده به پسرک نگاه میکردم... متعجب از این که چطور تنها با یک دست و آن شرایط سختش، با شور و ذوق از زائرین پذیرایی میکند.
کد QR اثر | |
عنوان اثر | سه |
هنرمند | مهرداد میرشاهی |
ارسال شده در | 1394/10/30 |
تگ ها |
نظرات