بسم اللّه
جمعه 11 آبان 1403

زایرغریب

1394/10/30

به نام خدای مهربان

قدمهايم را مثل عراقي ها بلند بر مي داشتم تا پاهايم بيشتر همراهيم كند.صلوات مي فرستادم و راه مي رفتم.صلوات براي زائر غريبي كه همه سي ميليون زائر مشتاقش بودند و او تنها و غريب ،در ميان ما به سمت كربلا قدم بر مي داشت.شايد گاهي هم پاي ما مي شد.يا شانه به شانه مان.

شايد در موكبي كه شب را سر مي كرديم،همراهمان بود.... ما به مظلوميت حسين عليه السلام مي انديشيديم و او به انتقام از قاتلان او.ما به ثواب قدمهايمان و او به قرنها انتظارش.

ما خستگيمان را مي ديديم و او نگران خواب و خوراك آسايش ما.

هرچه باشد ما مهمان جدش بوديم و او كه غريبانه همراهيمان مي كرد،ميزبانمان بود..

زبانمان به آمدنش مي چرخيد و دلمان به هزار قفل وا نشده زندگيمان.غافل از اينكه كليد همه قفلها در آمدن او بود كه مظلومانه در كنار ما راه مي پيمود. ما عادت به پياده روي نداشتيم .آن هم اين همه مسافت ! اما او قرنهاست که  آواره بيابانهاست..

كاش غربتش را ،تنهاييش را مي ديديم.ظهورش را فراتر از لقلقه زبانمان مي خواستيم.....كاش قدمهايمان معطر به اضطرار آمدن يوسف زهرا سلام الله عليهما مي شد تا سال پيش رو ، به لحظه لحظه و قدم به قدم اضطرار ما ، به آبروي حسين عليه السلام ، خدای مهربان فصل ظهورش را رقم مي زد.

كاش....

 


اطلاعات اثر
کد QR اثر
عنوان اثرزایرغریب
هنرمندليلا محمدي
ارسال شده در1394/10/30
تگ ها

نظرات

جواد (1394/10/30) سحر خیز مدینه کی خواهی امد