زیبایی وصف ناشدنی
1394/10/29
«باسمه تعالی»
بی قرار بودم و مدت ها بود آرامش را حس نکرده بودم در خواب و بیداری به دنیای پرتلاطم اطرافم و ترس از آینده ی مبهمم آزارم می داد. برای رهایی از دلتنگی هایی که وجودم را آزرده کرده در جستجوی مامن امنی بودم. در آمال بی انتهای خویش غرق بودم که امام رئوف زیارت مشهد الرضا را قسمتم کرد. سفری که می توانست ناجی دل بی قرارم در آن روزهای بارانی باشد. بی معطلی عزم سفر کردم و بی صبرانه منتظر زمان فرارسیدن زمان حرکت شدم.هیچ کدام از همراهانم را نمی شناختم و بالطبع فضای غریب و بیگانه موجبات خاموشی و سکوتم را فراهم کرد . بی قراری وصف ناشدنی من فرصت همراهی جمع را برایم محدود می ساخت. به زیارت امام غریبم رفتم بی تاب و آشفته بودم، آرامم کرد. آرامشی عجیب بر روح و ذهنم حکمفرما شد انگار دست نوازش حضرت را بر روی سرم حس می کردم انگار در کنارم نشسته بود و به حرف هایم گوش می داد طنین صدایی در تمام وجودم بانگ بر می داشت خواسته هایت را از من بخواه. چو طفلی که به دستان پر مهر مادر خود اطمینان دارد و نگران تشنگی اش نیست بی تاب بودم که سیرابم کند. زیارت اربعین آرزویم بود . سائلی شرمسار از بار گناه که برات کربلا می خواست. تمام وجودم یکپارچه نیاز شده بود. زمزمه های ان شا الله اربعین پای پیاده کربلا در بین همسفران طنین گوش نوازی داشت. پرپر میزدم به شوق زیارت ارباب. امام رضا دست دعایم را پر اجابت بر زمین آورده بود و شرایط برای سفر اربعینم فراهم شد. مثل یک رویا بود. ماه صفر به نیمه نزدیک می شد و راه مرا می خواند . حضور در خیل مشتاقان اباعبدالله بی تابم می کرد. بیم ناتوانی جسمی، آزارم می داد. اما آن که مرا خوانده بود راه نشانم داد. مدت ها بود که وصف زیبایی این مسیر را شنیده بودم .حیرانی عجیبی در مقابل چشمانم مرور می شد .کثرتی وصف ناشدنی با عشقی که عقل از فهم آن عاجز بود و بشر را یارای درک آن وجود نداشت چطور ممکن بود که بیست و چند میلیون آدم از گوشه و کنار دنیا دور هم جمع شوند و چندین روز عاشقانه در کنار هم زندگی کنند و با عشق واحدی نفس بکشند و مصداق بارز آیه ی روشنی بخش "رحما بینهم"شوند. زیبایی این اعجاز را هیچ کس جز آنان که طعم واقعی عشق اباعبدالله را چشیده باشند، درک نمی کنند. یاد مظلومیت و غربت کاروان اسرای کربلا که با قلبی پر از اندوه ،چهل روز بعد از شهادت بهترین یاوران الهی که جگرگوشه ها و عزیزان دلشان بودند پای بر این خاک گذاردند ؛ گرد غم را بر سینه می نشاند.
زمزمه های زیبایی در میان جمعیت زائران شنیده می شد هر کس به طریقی از زیبایی این سفر می گفت "شوق زیارت اباعبدالله تمام خستگی را از تن آدم به در می کند..... از ورودی شهر کربلا که می گذری دیگر بی تابی امانت نمی دهد می خواهی بدوی تا زودتر برسی ناگاه دو راهی را میبینی که یکی به حرم یار می رسد و دیگری به حرم دلدار........اذن دخول حرم دلدار را باید از حریم امن یار گرفت........علمدار نازت را می خرد ....... تو زائر حسینی نباید کم و کاستی داشته باشی ........خاک پایت را طوطیای چشمان لاعلاجان می کنند........... چه غمی داری تو که از دنیا بریده ای و تا آسمان راهی نداری ......... بر روی بال ملائک قدم می گذاری و افلاکیان انتظار گامهایت را می کشند......... زیبنده است که ناز کنی نازت خریدار دارد.......... کاهلی کنی ضرر کرده ای زیاد بخواه چون با کریمان کارها دشوار نیست......نکند که خواستنی های دنیا غبار غفلت بر بهشت برینت بنشانند.............مواظب باش همنشینی با اهل بیت در بهشت را اگر بخواهی برایت مهیا می کنند............. نکند که فراموش کنی تو که هستی ؟ تو همانی که چهل روز بعد از بازگشت به دیارت هر که به چشمانت تو بنگرد زائر کوی حسین می شود .خوشا به سعادتت.... پس دل از دنیا بکن و دست بر آسمان نیاز دراز کن که همه ی خوبی ها و خواستنی ها برای چشمان بارانی ات فراهم می شود............"
هر چند که اندوه دل کندن از عاشقان اباعبدالله و ترک حریمش برای زائران کویش سخت است اما خیلی زود سفر به پایان رسید و باید باز می گشتم ولی نور امیدی در دلم سوسو می زد که گذشته سرخ اسلام دارد اینده ی سبزش را رقم می زند . در دلم می گفتم خودت را آماده کن که صبح ظهور نزدیک است.
کد QR اثر | |
عنوان اثر | زیبایی وصف ناشدنی |
هنرمند | مژگان حضوری |
ارسال شده در | 1394/10/29 |
تگ ها |
نظرات