اشکها و لبخندها
1394/10/28
غزل: اشک ها و لبخندها
ای کاش حتی یک خبر می داد از حال خود ما بی خبرها را
تا اشک ها اعلام می کردند پایان امّا و اگرها را
می آمد و در محضرش با شوق، شعری برای قدس می خواندیم
در عصر بت ها دستمان می داد با دست های خود، تبرها را
یک لشکر او از شهیدان و یک لشکرش، جانباز و آزاده
می آمد و تا خانه می آورد با خویش، مفقودالاثرها را
لبنان، فلسطین، سوریه، ایران... در انتظار او که برگردد
آبی بریزد بر سرِ آتش، درمان کند داغِ جگرها را
ای کاش... می دانم که می آید، با او نماز جمعه می خوانیم-
- در قدس، قدسی که نخواهد دید دیگر حضور فتنه گرها را
ما تا ظهورش منتظر هستیم؛ تا قدس راهی نیست، باید رفت...
ما در کتاب انبیا خواندیم، باید گذر کرد این خطرها را
باید برای جمعه ی موعود، بیت المقدّس را به دست آریم
ما به امام خویش مدیونیم قطعاً که از این بیشترها را...
آیینه و قرآن بیاور عشق! پوتین سربازیم را نو کن!
باید به قصد قدس عازم شد، باید که راهی شد سفرها را
کد QR اثر | |
عنوان اثر | اشکها و لبخندها |
هنرمند | مصطفی توفیقی |
ارسال شده در | 1394/10/28 |
تگ ها | #طریق_الحسین |
نظرات