نذرحضرت زینب(س)
1394/10/27
بوی بهشت می دهی ای زن تو کیستی؟
من سال هاست خواب زنی را ... تو نیستی؟
آن زن درست مثل تو لبخند می زد و
باخنده زخم های مرا بند می زدو
آرام سر به سجده ی این خاک می گذاشت
شاید از آنچه قسمت او شد خبر نداشت
مي خواست سال ها بنشيند برابرش
هم خواهر حسين شود، هم برادرش
احساس مي كنم كه تويي خواب هرشبم
قدري بايست! مقصدت اين جاست زينبم
آنجا كه گفته اند پر است از بلا ، منم
آري درست آمده اي ، كربلا منم
اي كه فداي تو همه چيزم...خوش آمدي
زينب به خاك حادثه خيزم خوش آمدي
هرجا غم تو را ببرم شعله مي كشد
حتي فرات -چشم ترم - شعله مي كشد
گرماي من به خاطر ذات كوير نيست
اين داغ توست برجگرم شعله مي كشد
در بندبند هستي من رخنه كرده اي
روحم،دلم،تمام سرم شعله مي كشد
اين پچ پچ از دودل شدن نارفيق هاست
اين حرف هاي پشت سرم شعله مي كشد
زينب نبين تو را به خدا! شاعرانه نيست
جنگ است جنگ! جنگ كه ديگر زنانه نيست!
اينجا جدال حنجره و تيغ و خنجر است
اين جا جدال ِ بين... نگوييم بهتر است
هرچندآمدي كه بماني... خوش آمدي
سر روي خاك من بنشاني...خوش آمدي
شرمنده در اسارت مشتي زميني ام
بانوي من مگر كه تو زيبا ببيني ام
اطلاعات اثر
کد QR اثر | |
عنوان اثر | نذرحضرت زینب(س) |
هنرمند | رویا باقری |
ارسال شده در | 1394/10/27 |
تگ ها |
نظرات