بسم اللّه
یکشنبه 4 آذر 1403

تشنه گان

1394/10/17

 از شیرآب ، داشت ؛ قطره قطره می چکید . توی گرمای خرما پزون جنوب داشت جگر زمین حال می اومد . کبوتری ، قمری توی حیاط نشست . از گرما له له می زد. به سمت شیر آب رفت . زیر شیر که رسید خم شد ولی نوکش به زمین نخورد!!.  قطره های آب هنوز روی زمین جا نگرفته بودند ؛ به پرواز در می اومدن .

 قمری سرش رو بلند کرد . نگاهش به دهانه ی شیر بود و با سقوط هرقطره چیزی زیر لب می گفت . خوب تمرکز کردم ، همه جا رو ساکت کردم ؛ تا رازش رو بفهمم .

با سقوط قطره زمزمه کرد : " این برای علی اصغر ؛ این برای رقیه ؛ این برای علی اکبر ؛ این برای زینب ؛ این برای .... " .

ساعتی گذشت ؛ از گرمای طاقت فرسای آفتاب ، آب شیر خشک شد . قمری ، تشنه پر کشید . همین طور که می رفت با خودش گفت : " من که هیچ ، این بار هم به حسین آب نرسید " .


اطلاعات اثر
کد QR اثر
عنوان اثرتشنه گان
هنرمندمحمد تقی پور
ارسال شده در1394/10/17
تگ ها

نظرات

م (1394/11/15) ساده و صمیمی...
بسیار عالی...
ج (1394/10/19) عالی . جملات موزون و ساده