ظهر دهم
1394/10/16
عصر دوشنبه ساده و مبهم شروع شد
باآخرين «نه»یي که شنيدم شروع شد
از رعد و برق هفتم ديماهِ سالِ قبل
بارانِ چشم هام که نم نم شروع شد
چيزي به انتهاي حياتم نمانده بود
تا اينکه در بهار مُحرّم شروع شد
شب ریخت از دو چشمِ تَرَم پُشت پنجره
باران گرفت، گریهی نم نم شروع شد
من عاشقِ حُسين شدم ، شاعرش شدم
اين بود زندگيم... که کم کم شروع شد
وقتي عزيز کردهی شعرم شهيد شد
با حزن و آه يک دهه ماتم شروع شد
وقتي که خون سُرخ خدا ريخت بر زمين
وقتي که بُغض حضرت مريم شروع شد
تقويم سوگواري سالارِ عاشقان
از گريه هاي حضرت آدم شروع شد
اين شعر هم شبيه دلم سوخت شعله شد
ظهر دهم که يکسره دردم شروع شد
اطلاعات اثر
کد QR اثر | |
عنوان اثر | ظهر دهم |
هنرمند | وحید طلعت |
ارسال شده در | 1394/10/16 |
تگ ها |
نظرات