بسم اللّه
یکشنبه 4 آذر 1403

شعر زیبایی محض

1394/10/14

                                          به نام خدا

موضوع پیاده روی اربعین

                                                               «زیبایی محض»

در سرم گر چه به جز شور حرم رفتن نیست              ایـن کـه بی معرفـتِ او بروم، رفتن نیست

حرم آیینـه­ی عشـق است ولیکن به خـدا               کـربلایی شـدنِ مـا بـه حـرم رفتن نیست

می­تـوان بـا نمی از اشـکِ روان زائـر شـد              زائـری، بسته به این چند قدم رفتن نیست

همـه آداب حـرم معرفـت و اخلاص اسـت               شک نکن فخر به بسیار و به کم رفتن نیست

مـرگ زیبـایی محض اسـت در آیینی که-                ترسی از تشنه به پیکار ستـم رفتن نیست

کشتی نوح حسین(ع) است، بگو طوفـان را               تا حسین است نیازی بـه بلم رفتن نیست

به گدایـان بنـویسیـد کـه هیـچ انعـامی-              بـرتـر از در پیِ اربـاب کـرم رفتـن نیست

با خط خون بنویسید به جز راه حسیـن(ع)                هر کـه راهی برود جز به عدم رفتن نیست

 باز هم کوچه پر از روضـه­ ی عبـاس شـده                 باز هم چاره به جز سمت عَلَم رفتن نیست

     

نثر ادبی «چکیده­ی عاشورا» تقدیم به حضرت زینب(س)

وقتی تو بهانه­ ی عاشقانه­ ی نوشتن باشی، عنان قلم را از دست می ­دهم. نامت را بی اختیار بر زبان می­رانم و عظمت واژه­ ها، یکی یکی در برابرم می­شکنند. به راستی کدامین واژه­ ها را یارای از تو گفتن است!. چگونه می­توان با این واژه ­های لال، بلندای مقامت را فریاد زد. تو الفبای مقاومتی. آن گونه­ ای که صبر از تو ارتفاع می­ گیرد.تو دختر آن امامی که در برگ­ریزان حقیقت، بهار را پشت درهای بسته جاری می­کرد.آن امامی که نیمه­ شب­ های خسته ­ی کوفه، هنوز بوی خرما و نان تازه ­اش را به خاطر دارند. تو دختر آن مادری که چادر خاکی ­اش اوج پاکی را درکوچه­ های غربت مدینه فریاد زد. به راستی درس ولایتمداری را از مادری آموختی که شعله­ه ای در را به جان خرید تا شکوه ولایت تنها نماند.

شناسنامه­ ی تو پر از آیات روشنی­ست. نامت، هاله­ ای­ ست که نام حسین(ع) را طواف می­کند. زینب، حسین. شگفت نیست که الفبا نیز نامتان را در چهار حرف خلاصه کرده تا حرف­هایتان چون پیام روشنتان تا همیشه ­ی تاریخ یکی باشد.

تو را باید در حماسه عاشورا جست و جو کرد. در صفحه صفحه­ی مقاتل. در خیمه­های سوخته. در گودال قتلگاه. در خطبه­ی آتشین کوفه و شام. خطبه­ای که طنین ذوالفقار را در گستره­ی تاریخ جاری ساخت. خطبه­ای که در دادگاه تاریخ، تکلیف رو سیاهان را روشن کرد.

ای کاروان سالار بیابان ­های تفتیده! تو را باید از کربلا تا شام شناخت. ماجرای اسیری­ ات داستان بلند آزادگی­ست. تو ادامه­ ی... نه، تو تمام عاشورایی. سجاده­ های سبز دعا می­دانند که نماز نشسته­ ات زیباترین قیام تاریخ است. قامت خمیده ­ات حقیقت راستین عاشورا را در حافظه­ ی زمان جاری کرد. 

 ای صبر جاودانه­ی خیمه­های سوخته! با من بگو.آن­گاه که خیزران، با دست­های پلید شام بر بوسه­گاه پیامبر می­نشست،کدام آیت معصوم صبر را بر زبان راندی.

ای نگاه آسمانی خاک! کلامت چکیده ­ی عاشوراست. قربانگاه عشق را جز زیبایی نخواندی و این گونه، با این کلام آسمانی، زیبایی را معنایی شگفت بخشیدی. به راستی با کدامین واژه­ ها می­توان تو را شناخت. آن گونه ­ای که زخم­ها نیز از تو در شگفتند. من یقین دارم لغت نامه­ ها نیز دروغ می­گویند. صبر یعنی زینب.

 


اطلاعات اثر
کد QR اثر
عنوان اثرشعر زیبایی محض
هنرمندقاسم بای
ارسال شده در1394/10/14
تگ ها #پیاده_روی_اربعین

نظرات