روز عاشورا
1394/10/14
و روز رفت و زمين در ميان خون خوابيد
سكوت كـرد زن و در دل جنـون خوابيد
كنار خيمـه ي شب روز خستـه را ميديد
يكي يكي سر و دست شكسته را ميديد
تمام واقعه روي تمام دشت نشست
ميان قامت چادر نگاه كرد و شكست
نسيـم حادثـه از صبح كـربلا شده بود
دوباره صفحهي عالم پر از بلا شده بود
چقدر حادثه خوابيده بود در اين دشت
و بعد حادثههايي كه روي نيها گشت،
كنـار خيمه نشست و ميـان هلهله ديد
كه دست تيغ دو دست برادرش را چيد
مـيـان عـلقـمـه بـا مشـكِ تشـنـهاش افـتـاد
بريده شد سر و دستش، بريده چون هـَ.. فـ .تا.د
و روز رفت و سواران سوار نيزه شدند
تب و نگاه دو طفلي كه يارِ نيزه شدند
هجومِ سنگ، عطش، بچهها، تبِ زينب
ميـان هلهلـه گـم شـد مصـائب زينب
زمين قوارهي زخمي چنين عميق نبود
سوار ساكـتِ ني مـردِ نـارفيـق نبود
براي خواهرش از لحظهي جنون ميگفت
و روز واقعه، شمشير و ردّ خـون ميگفت
نشست روي زمين، درد را ورق ميزد
و تكّـههـاي تـنِ مـرد را ورق مـيزد
غروب شد، دلِ زن روي نيـزهها خوابيد
و ماند زينب و يك قصّه از غمي جاويد . . . .
کد QR اثر | |
عنوان اثر | روز عاشورا |
هنرمند | محمد اناری |
ارسال شده در | 1394/10/14 |
تگ ها |
نظرات