مسیری که مسیل بود ...
1394/10/07
تصوری که از عراق بین اکثر کربلا نرفته ها شکل گرفته آن عراقی ست که سی سال قبل عصای دستان غرب شد و به ما هجوم آورد.نه این عراقی که وقتی از مرز آن رد می شویم پلیسش می ایستد و با لهجه ای عربی -که معلوم است تلاش می کند عربی بودن لهجه اش معلوم نشود- به هر نفر جداگانه می گوید "خوش آمدی زائر" . این عراق دیگر حس دشمنی به زائران القا نمی کند.از در و دیوار برای زائران محبت می ریزد.از هر بهانه ای برای حمایت استفاده می کند.شاید میخواهد اینگونه خود را به خاطر ظلم هایی که آبا و اجدادش در حق ایران و اسلام کرده اند تسلی دهد .
عراق از نقطه ی صفر مرزی به استقبال زائران آمده بود.با چشم های درخشان از ذوق و احساسی سرشار که جز زبان اشاره و اندک جملات فارسی که به تکرار و تمرین از بر کرده بودند ، راه دیگری برای ارتباط نداشتند.گاهی دیگر برایشان مهم نبود ما حرفشان را می فهمیم یا نه.فقط لغات مبهمی را- که خودشان می فهمیدند و گویش رایجی از عربی در عراق بود- پشت سر هم می آوردند و در آخرش هم یک "هلا بیکم" یا به گویش خودشان "هلا بیم" می چسباندند و تازه می توانستیم بفهمیم که احتمالا از اول حرف هایشان داشتند کلماتی را در شرح میزان شادمانی و خرسندی خود از ورود ما به خاک کشورشان می گفتند و مراتب خیر مقدم را به رسم و رسوم خود بجا می آوردند.آنها خودشان بودند.خودی که بیش از نیم آن دور از فرهنگ های رایج کشور ما بود.آنها خودشان بودند و هر روح سلیمی از دیدن چنین مقدار خود بودن و از خود گذشتن به وجد می آمد.یکی تمام دارایی اش را داده بود و برای زائران ماهی کباب می کرد.یکی تمام دارایی ش را داده بود تا ده روز بتواند کنار جاده بنشیند و با حرکت انگشتانش خستگی مسیر را از تن پیاده زائر ها بگیرد.یکی چند موکب در میانه ی راه زده بود و یکی از فضای خالی بین دو موکب برای پهن کردن بساطش استفاده کرده بود.یکی و یکی و یکی ...
هزار و چهارصد و پنجاه و دو عمود در مسیر نجف تا کربلا بود که با فاصله ی پنجاه متر از یکدیگر به احترام زائران ایستاده بودند.در مجموع هشتاد کیلومتر مسیر بود که بین دو تا پنج روز پیاده طی می شد.قدم به قدم موکب-هیئت-کنار جاده بود.هر کدام به نوعی در تلاش بودند خستگی راه را از تن پیاده زائر ها بگیرند.
به این کارشان اعتقاد داشتند!
اعتقاد مسئله ی خیلی مهمی بود.خیلی ها گفتند شما می روید آنجا و هرچه دلتان می خواهد می خورید.هدفتان مقدس نیست.هدفتان چشیدن از طعم هر غذاست!حتا خودم هم تا قبل از رفتن مطمئن نبودم تمام کسانی که پا در این جاده می گذارند هدفشان خوردن نباشد.اما نبود!به چشم خود می توانستم ببینم که محال است کسی هدفش چند روز خوش گذرانی و بهرمندی رایگان از امکانات مردمانی باشد که از جان و دلشان برای این مسیر خرج کردند.محال بود کسی بتواند بدون "اعتقاد" تمام سختی این مسیر را تحمل کند ـ از سختی ورود و خروج مرزی که به خاطر ازدحام جمعیت با معطلی فراوان و زحمت بسیار همراه بود تا سختی کمبود محل های اسکان و سختی پیاده روی طولانی و سختی سرما و گرما و هزاران سختی دیگر که فقط کسانی که رفته اند عمق مطلب را متوجه می شوند ـ و محال بود کسی هدفی غیر از رسیدن داشته باشد و بتواند از عمود یک شروع کند و تا عمود هزار و چهار صد و پنجاه و دو برود.این همان اعتقاد مهم بود!
این اعتقاد کم و زیاد داشت اما وجودش انکار ناپذیر بود. ـ وجودی که سر منشاء انگیزه هایی بود که انسان را به حرکت وا می داشت ـ اصلا مبنای حرکت بر اعتقاد بود که اگر نبود عمود یک به دو نمی رسید و عمود هزار و چهار صد و پنجاه و یک به حرم حضرت سقا!
حرف هایی از بزرگان شنیده بودم که در این سفر ، مسیر را گذراندن از رسیدن مهم تر است.درست بود!
مسیر با اعتقاد جلو میرفت و هدف رسیدن بود.هدف همیشه مهم است اما مهم تر میزان اعتقادی ست که ما را به هدف می رساند.هر عمود یک محک بود و هر رفتار یک نمود از اعتقاد.همه که مثل من در خط قرمز اعتقاد نبودند!مثلا آن کسی که عمود 828 تمام عضلات بدنش گرفته بود و با یک چهارم سرعت افراد عادی حرکت می کرد و با هر قدم شکری به جا می آورد یکی از میلیون ها اعتقاد محکم اطرافم بود.من خرد ترین بودم که از وقتی بدن درد گرفتم به پماد مسکن روی آوردم.من هنوز در ابتدای راهی بودم که خیلی ها داشتند به مراحل نهایی می رسیدند...
اعتقاد یک نکته ی کلیدی از سمت زائران بود.یک نکته ی کلیدی دیگر هم وجود داشت که از سمت نیروهای ماورایی امام حسین (ع) کنترل می شد... "معجزه"!
با هر حال جسمی و روحی آمده بودند.از جمله کسانی که فکر نمی کردند بتوانند مسیر را پیاده بروند. پیرزنی که هر شب به طور اتفاقی در موکب های یکسانی با او استراحت می کردیم.با دستانی لرزان و چهره ای چروکیده که قطره اشک سرازیر از چهره اش با هزار کج راهه ی مسیر مواجه می شد تا به انتهای چانه اش برسد. در نهایت نا باوری ما تمام مسیر را پیاده آمد!تمام مسیری که جوان ترین ها و ورزشکار ترین ها هم بعد از آن به گرفتگی ماهیچه دچار شدند.اما او از تمام پیاده ها قبراق تر به مقصد رسید...یا حتا دختر بچه ای چهار ساله، که در عمود 1120 مادرش می گفت: تمام مسیر را یا می دویده یا بپر بپر کنان از این طرف به آن طرف می رفته.مادرش مطمئن بود که دخترش، حداقل دو برابر افراد عادی راه رفته و آن دختر با شوقی سرشار از مادرش میخواست تا صبح صبر نکنند و همان شب به مسیر ادامه دهند...
این ها معجزه های توانی بود.
معجزه هایی هم بود که برای تمام ایرانی ها ملموس بود.
مثلا ظرف غذایی که یک نفر در آن غذا میخورد و صاحب موکب بدون شستن ظرف ، غذا برای شخص دیگری در همان ظرف کثیف می ریخت و آن شخص دیگر، آن غذا را می خورد و زنده می ماند!
یا استکان های چایی که همگی در یک تشت کوچک آب، با یک مقدار آب ثابت، شسته می شدند و شاید روزی یک بار آب تشت را عوض می کردند و افراد هم بعد از خوردن چای سالم می ماندند!
یا سبزی هایی که به اندازه ی مورد نظر ما ضدعفونی نمی شدند و خورده می شدند.یا غذایی که درست در نیم متری سرویس بهداشتی و در معیت صدها مگس طبخ می شد و باز هم افراد سالم می ماندند.
یا هزاران نمونه ی دیگر ...
این ها همه معجزه هایی بود که هر کدام به تنهایی اگر نباشند قابلیت گرفتن جان را هم دارند!
اما آنجا ترسی از جان وجود نداشت، چون همه به زنده ماندن در سایه ی لطف خدا و معجزه ی حضرت "اعتقاد" داشتند."اعتقاد" مسئله ی خیلی مهمی بود!
گذشته از همه ی عجایب مسیر و سختی های لذت بخش آن ، نکته ای قابل توجه بود :
در تمام طول مسیر افرادی در کنار یکدیگر جمع شده بودند که با انواع فرهنگ ها از هر قوم و قبیله و خون و نژاد و کشوری آمده بودند.هر کس به رنگ یک زبان سخن می گفت و هر کس نوع خاصی از اعتقاد را با خود به دنبال داشت.اما همه ی اینها یکی بودند!همه در یک مسیر بودند.همه ی اختلاف ها نادیده انگاشته شده بود و وحدت به صورت کاملا عینی در یک جامعه ی قریب به سی میلیون نفره تجلی یافته بود.این جامعه از دل وحدت به وجود آمد و نه اینکه وحدت در دل جامعه شکل گرفته باشد.دیگر میان شیعیان جهان ، جامعه ای تشکیل شده که هرکس فارغ از رنگ و نژادش میتواند عضوی از آن باشد.جامعه ای که نمودی خرد و ساده از معنای جامعه ی موعود است.وحدت،ایثار،همکاری،صداقت،آرمانگرایی و همت در این جامعه عینیت یافته و هر سال به معنای حقیقی خود نزدیک تر می شود.انگار قرار است شیعه خودش را آماده ی حکومت موعود کند ...
کد QR اثر | |
عنوان اثر | مسیری که مسیل بود ... |
هنرمند | ریحانه کشت کاران |
ارسال شده در | 1394/10/07 |
تگ ها | #پیاده_روی_اربعین #طریق_الحسین #مبلغ_اربعین_شویم |
نظرات