بسم اللّه
پنجشنبه 6 اردیبهشت 1403

عزاداری به سبک قایق کاغذی

1394/10/04

«بسمه تعالی»

  برنامه ی هیأت به اتمام رسیده بود و همه ی مادرها در انتظار بچه ها بودند، اینبار برعکس همیشه، که بچه ها باید منتظر مادرانشانمی ماندند؛ از برق چشم هایشان مشخص بود که حسابی به آن ها خوش گذشته است. رفتارشان هم نشان می داد که اصلاً قصد رفتن به خانه را ندارند و حاضرند تا صبح آن جا بمانند و به بازی با من و دوستانشان ادامه دهند.

امسال هم از پیاده روی حرم عشق، در اربعین حسینی جامانده بودم. من بودم و یک دل سوخته؛ با حسرتی ناتمام به تماشای  تصاویر مستقیم پخش تلویزیون می نشستم و هر بار گریه امانم را می برید. برای تسکین و آرام دلم  در روز اربعین، به هیأتی برای عزاداری سرور و سالار شهیدان رفتم.اولین بار بود که به آن هیأت می رفتم ، امروز رفته بودم که مثل بقیه، در مجلس عزای سرور و سالار شهیدان، امام حسین (علیه السلام) بنشینم و  از مجلس فیض ببرم. اما نمی شد!!

حدوداً پنجاه، شصت تا بچه ی پر انرژی در آن جا  مشغول بازی با هم بودند و این باعث شده بود عزاداران، مسؤلین برگزاری مراسم و بچه ها هر کدام به نوعی کلافه باشند اوضاع نا به سامان بچه ها، در من جوش و خروشی ایجاد کرد که بالأخره من را از جایم بلند کرد.  سراغ یکی از خادمین هیأت رفتم و از او درخواست کردم که فقط یک اتاق خالی، بدون حتی یک اسباب بازی  و یا چیزی که برای بچه ها جذابیت خاصی داشته باشد، در اختیار من قرار دهند تا من بچه ها را سرگرم کنم.

یادم آمد که در کیفم یک دفترچه دارم که می توانم با تکنیک اوریگامی (کاغذ و تا) برای بچه ها کاردستی درست کنم. یک قایق کاغذی ساختم و با نشان دادن قایق به آن ها، همه ی بچه ها را ، به یک خیمه ی عزاداری کودکانه دعوت کردم.

وقتی به اطرافم نگاه کردم، دیدم من هستم و پنجاه، شصت تا بچه ی پر انرژی و مشتاق و من دست خالی!

 آن موقع بود که ذهنم فعال شد و  تجربیات سال ها مربی گری ام به کمک من آمدند و با کمی خلاقیت که چاشنی کار شده بود یک روز خاطره انگیز برای من و بچه ها رقم خورد.

الان می فهمم که برای داشتن یک برنامه ی هیجان انگیز، آموزنده و با نشاط برای کودکان، لازم نیست که حتماً امکانات داشته باشیم، فقط باید دغدغه مند باشیم. آن وقت است که فکر و ذهنت فعال می شود و انگار تمام خلاقیت های دنیا به ذهن تو می رسد. البته در کنار همه ی این ها  که گفته شد صبر، حوصله، جرأت، ابتکار عمل و مهم تر از همه عشق به کودک را هم نباید از یاد برد.

با کاغذهای دفترچه، برای بچه ها قایق ساختم، تقریباً همه ی بچه ها یکی یک قایق در دستشان داشتند، بعضی از آن ها را دوستان بزرگترشان برای آن ها ساخته بودند و اکثرشان را هم من.

در آن لحظه حدیث پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله وسلم) برایم تداعی شد که فرمودند: «انّ الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة». «به درستی که حسین (علیه السلام) چراغ راه و  کشتی نجات زندگی است.» الان بهترین موقع بود که قایق ها را به کشتی تشبیه کنم و این حدیث را به بچه ها یاد بدهم.

 وقت سینه زنی بود شروع کردم با ریتمِ سینه زنی، پاهایم را به زمین کوبیدن و حدیث را ریتمیک خواندن و از بچه ها خواستم آن ها هم پا بکوبند و حدیث را با من تکرار کنند. از این کار خوششان آمده بود و با هیجان زیاد حدیث را تکرار  می کردند.آنقدر عبارت عربی و فارسی حدیث را در حین بازی تکرار کردند تا  کاملاً ملکه ی ذهنشان شد.

 بعد از آن، چراغ ها خاموش شدند و بازی باید جذاب تر می شد تا بچه ها بمانند، در آن لحظه بهترین بازی ، بازی با نور و سایه بود.  با یک نور کوچک  با  بچه ها سایه ایجاد کردیم،

یکی اسب، یکی شمشیر، یکی سپر، خلاصه میدان جنگی بود و تداعی میدان کربلا و  اشک من.

نویسنده : ساجده طالبی

کارشناس روان شناسی و آموزه های دینی برای کودکان،  بنیاد تخصصی کودک و ولایت سفینه


اطلاعات اثر
کد QR اثر
عنوان اثرعزاداری به سبک قایق کاغذی
هنرمندsajedeh talebi
ارسال شده در1394/10/04
تگ ها #طریق_الحسین

نظرات

علی اکبر شاهی (1394/10/06) برای داشتن یک برنامه ی هیجان انگیز، آموزنده و با نشاط لازم نیست که حتماً امکانات داشته باشیم، فقط باید دغدغه مند باشیم......
حمید (1394/10/06) متن زیبایی بود..احسنت
کارمند (1394/10/06) بسیار جالب بود
امیدوارم که این نوشته ها باعث ایجاد افکار بزرگ در خوانندگان محترم باشه.
اینکه برای انجام هرکاری چه بزرگ و چه کوچک قبل از هر مدل امکاناتی اول به یک فکر و ایده آلی و خلاقانه احتیاج داریم.
متشکرم
ف.رفایی (1394/10/06) عالی بود، خدا قوت
پروین خجسته (1394/10/05) چه جالب! انصافا به نکات ارزشمند ی اشاره فرموده بودید،ما هم در یزد فعالیت فرهنگی می کنیم و بیشتر دوستان در شهرستان بر این باورند که امکانات حرف اول را می زند ولی همین جور که در این مقاله اشاره شده بود خلاقیت و دغدغه مندی عناصر اولیه هستند وباید خود را باور داشت، واقعا ممنونم.
مهتاب کریمی (1394/10/05) عالی و آموزنده بود،سپاس