بسم اللّه
جمعه 31 فروردین 1403

پشت دوربین ما

1395/11/01

بسم رب الحسین (علیه السلام)

به جای مقدمه :

نوشته های زیر حاصل ذهن مخدوش تصویر بردار مبتدی مستندیست که در لحظه های آخر این سوگواره عظیم تصمیم گرفت به نیت سیاهی لشکر بازاریوسفی که هر دو جهان خریدار آن هستند مطلبی نوشته و فقط اسم خود را در بین ثبت کنندگان این واقعه عظیم اضافه کند.

این خاطره نگاری که با توجه به تخصص نگارنده گاه گاهی بوی فیلم نامه هم میگیرد ، درحاشیه ساخت مستند گروه پزشکی میباشد که در ایستگاه های پزشکی منتظر بیمار نمی ماندند،بلکه کوله دارو بردوش، خودشان از مسیر نجف تا کربلا به دنبال بیمار میگشتند،تا بلکه نظر طبیب طبیبان را به خود جلب کنند

سکانس 1:کاش شما هزاروچندسال زودتر به دنیا آمده بودید

زمان: چند روز قبل از حرکت،جلسه توجیهی
خانم دکتر(ش) که سخنران اول جلسه توجیهی پزشکان این کاروان است شروع به صحبت میکند و پس از شرح بیماری های شایع وتوضیح در مورد داروهای کوله با اصطلاحات ثقیل پزشکی -که من هیچی از آن متوجه نمیشم- شروع به دادن تذکرات نهایی میکند:

این مسیر چون پیاده روی زیاد داره، برای پاهای تاول زده باید برنامه مجزایی داشته باشید.

حواستون حتما به بچه ها باشه، اگر برای والدینشون مشکلی پیش اومده حواستون باشه بچه ها در حین کارهای شما نترسند،وقتی خودشون رو درمان میکنید حواسشون رو پرت کنید و...

این حرف ها به خودی خود مشکلی نداشت تا اینکه سید روحانی که سخنران بعدی بود پشت میکرفون اومد:
السلام علیک یا اباعبدالله اقا شرمنده که ما این همه دیر به دنیا اومدیم.ما اگر بودیم پاهای بچه های شما به اون وضعیت نمی افتاد.
ما همه کوله هامون پماد ضدسوختگی داره اگر بودیم شاید یه کاری میکردیم،شاید بچه هاتون کمتر میترسیدند.شاید برای کوفتگی ها وکبودی ها...
گریه مجالی برای ادامه سخنرانی سید باقی نمیگذارد و با گریه حضار به پایین سن بدرقه میشوند

سکانس دوم:دختری از کاروان گم شده...
شب حرکت کاروان از نجف به سمت کربلاست و سید مجتبی مسوول تیم رسانه ذره ای آرام وقرار ندارد،باید تا الان برگشته بود، یه بار دیگه بخش خانم ها رو ببینید،الو سلام کسی کوفه مونده از بلندگو پیج کنه واسمون؟تا حالا سید رو این قدر مضطرب ندیده بودم.داستان از این قرار بود که یکی از خواهران مستند ساز گروه کمی دیر کرده و سید مجتبی کل کاروان رو معطل کرده واجازه حرکت نمیدهند،باز هم حواسم جای دیگه ای میره.تازه میفهمم چرا نیزه شما از زمین بیرون نمی اومده...
دلواپس جا مانده ای بودید.
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین(ع)

سکانس سوم:خادم عجیب
اسمش سید عباس بود و موکبشون نزدیک شهر کربلا بود.به سید مجتبی کاروان ما میگفت پسر عمو . تعریف میکرد : امسال دیگه پول موکب زدن نداشته و تصمیم میگیره موکب رو تعطیل کنه،مادرش ازش میخواد همه وسایل رو بعلاوه طلاهای شخصیش بفروشه بلکه موکب سرپا بمونه،درگیر ودار برآورد هزینه ها و فروش طلابودند که رفیقش لز بصره زنگ میزنه:
سید عباس سلام.من وچندتا از دوستام دویست هزار دلار برا موکب های اربعین جمع کردیم میشه یه موکب پیدا کنی که بدیم بهشون برامون خرجش کنند؟
اولین باره که ما و گروه رسانه با هاش بر خورد داریم ولی محبت این فرزند حضرت زهرا خیلی به دلمون نشسته موقع خداحافظی با فارسی دست و پا شکسته بهمون میفهمونه که دلش برامون تنگ میشه و منتظره که وقتی رسیدیم ایران از طریق شبکه های اجتماعی بهش زنگ بزنیم

سکانس چهارم:زیارت به نیابت
باهمه بار گناه ومعصیت زائرفرزند غریب حضرت زهرا (سلام الله علیها)میشویم.زیارت من به نیابت شهید خرازی است که در همه مراحل زندگی هوای من را داشته ودارد.
امکان داخل شدن به هیچ یک از حرم ها نیست، از همان بین الحرمین به نیت شهید خرازی زیارت امام حسین و سقای عطشان را میخوانم. در دلم خوشحالم که لا اقل یکبار هم من کاری برای دوست -فرمانده- شهیدم انجام داده ام.

سکانس پنجم : زیر دین نمی مانیم

ما باید از همان مرزی که وارد عراق شدیم یعنی مهران به ایران برگردیم لکن تغییر در برنامه ای عجیب، با تاخیر ومعطلی چند ساعته عجیب تر ما
در مرز شلمچه برنامه سفر را دگرگون میکند: حالاکه برنامه اینجور شده یه سر بریم یادمان شلمچه
به یادمان شلمچه که چسبیده به مرز است میرویم . اینجا قتلگاه هزاران لاله ایست که در آرزوی کربلا بر زمین ریخته اند. شمیم تک تک شان به مشام میرسد و از همه بیشتر عطر لبخندهای معروف شهید خرازیست که فضا را پر کرده.من هنوز نمیدانم که اینجا قتلگاه شهید خرازیست پس داخل یادمان میشوم اول دست مصنوعی دوست شهیدم را داخل ضریح میبینم وسپس با مطالعه عکس ها متوجه اصل داستان میشوم. رفیقم حتی دو روز هم زیر دین کسی نماند.پس ان شا الله در قیامت هم فراموشم نخواهد کرد
سکانس آخر:دلتنگ شما هستیم
تازه برگشتیم وهنوز تو حال وهوای حرم سیر میکنیم، علی الخصوص که تو کار رسانه هستیم و بالا پایین کردن هرثانیه از فیلم هاوتصاویرمون خاطرات رو برامون تداعی میکنه.داریم کم کم به زندگی روز مره برمیگردیم که پیام صوتی همراه با بغض سید عباس دوباره هممون رو دگرگون میکنه :
سلام اقا سیدمجتبی ،سلام اقای فلانی سلام خانم فلانی امروز که دیگه خیلی دلتنگتون شدم، رفتم حرم سلمان فارسی و به نیابت از شما حرم سلمان رو زیارت کردم .
الان حالم خیلی بهتره، اینهم عکس های حرم مطهر سلمان فارسی. راستی شماهم اصلا به یاد ما هستید؟؟؟
همین نوشته مختصره سید و چهارتا دونه عکس ضمیمه اش تعاریف جدیدی از رقیق ،دوست و معرفت پیش ما ارائه کرد
و ما فهمیدیم برای رسیدن به مقام سید عباس ها چقدر راه نرفته داریم
به امید روزی که ما هم از خادمان واقعی دستگاه شان باشیم.


اطلاعات اثر
کد QR اثر
عنوان اثرپشت دوربین ما
هنرمندمحمدعلی تقی پور
ارسال شده در1395/11/01
تگ ها #طریق_الحسین #پیاده_روی_اربعین #اربعین_95 حواشی_جذاب_اربعین_حسینی تشکر از مهمان نوازی و کرامت موکب داران حسینی

نظرات