بسم اللّه
دوشنبه 10 اردیبهشت 1403

دوستان اربعینی

1395/10/27

شاید اولش یک ایده ساده بود . بعد نماز نشسته بودیم مسجد محل و داشتیم خاطرات اربعین گذشته را مرور می کردیم و یاد می کردیم . اربعین گذشته با رضا رفته بودم و خاطرات خوبی برای من شده بود . سال قبلش با خانواده رفته بودم . اربعین با دوستان مزه دیگری دارد . رضا پیشنهاد می کرد که خادم یکی از موکب ها بشویم . خودم موافق نبودم . به نظرم باید چند سال دیگر زائر باشم تا خادم بشوم . خب هر چه بود لیاقتش فرق می کرد .

در بین خاطرات یاد نیک افتادم . قضیه اش را برای رضا دوباره تعریف کردم . با نیک نزدیک حیدریه آشنا شده بودیم . نیک اسپانیایی بود . داشتیم در یکی از موکب ها استراحت می کردیم . چای را هم می زدم و حساب کتاب می کردم که چقدر مانده تا کربلا که رضا با سلقمه ای رشته افکارم را برید . خواستم کمی بهش بتوپم که با حیرت به سمتی اشاره کرد . دیدم آن طرف تر چند جوان نشسته اند . چند تا از قیافه شان معلوم بود عراقی اند و اما یکی از آن ها . مو های بلند زرد ، تیشرت قرمز رنگ و شلوار جین . دید که میخش شدیم ، آمد نزدیک تر و با یک عراقی دست و پا شکسته سلام کرد .

رضا با دستپاچگی جواب داد و زیرچشمی به من نگاه کرد . می دانستم انگلیسی اش زیاد تعریفی ندارد . کمی به انگلیسی با آن جوان که بعدا فهمیدم اسمش نیکه گفت و گو کردم . فهمیدم اسپانیایی است و خبرنگار یکی از خبرگزاری ها آن جا . برای گرفتن گزارشی از اربعین آمده عراق . طی زمان کمی با هم دوست شدیم . آدرس اکانت اینستاگرامش را داد . بالاخره با زحمت رضا را که با سوالات فوتبالی اش من و او را بیچاره کرده بود ، از نیک جدا کردم و ادامه راه را رفتیم .

هر چند که با نیک از طریق اینستاگرام ارتباطمان را حفظ کرده بودیم ؛ گاهی اوقات راجع به اسلام و تشیع بحث کرده بودیم و دیدگاه بدبینانه اش به اسلام را تغییر دادیم ؛ اما افرادی مثل او کم نبودند . رضا پیشنهاد کرد این افراد را در کنار هم جمع کنیم ، منتها از طریق مجازی! : کاری نداره . خودم یک گروپ تو تلگرام می زنم . خداوند این رضا را از ما نگیرد . مخی هست برای خودش . البته اگر گاه و بیگاه تنها دوست فعلی خارجی مان را با سوالات فوتبالی اش بیچاره نکند!

کم کم داشت نزدیک اربعین می شد . کار هایم را جمع و جور کرده بودم و کوله خودم رو هم بسته بودم . رضا هم آماده بود . برگه های پرینت شده را هم در کوله اش گذاشته بود . به انگلیسی تایپ کرده بودم . می گفت به فارسی تایپ کنم تا خارجی ها مجبور باشند برای فهمیدنش فارسی یاد بگیرند! البته وقتی بهش گفتم خودش چرا انگلیسی یاد نمی گیرد برجکش زده شد و بق کرد .

قدم در راه گذاشتیم . سرعت مان را کم کرده بودیم تا افراد بیش تری را جذب کنیم . اسم پویش مان هم را هم با کمک رضا و بقیه دوستان انتخاب کردیم . دوستان اربعینی! دوستانی که از همه جهان یاد قیام امام حسین ع را زنده نگاه می دارند . یک اکانت در اینستاگرام درست کرده بودیم . با توزیع متن در بین موکب ها و افراد در بین راه ، هر روز به فالوئر ها افزوده می شد . با کمک یکی از دوستان مطلع ، مطالب معتبر به زبان انگلیسی را در صفحه می گذاشتیم .

امروز پویش مان سه ساله شده است . سه سال توانستیم فرهنگ اربعین را تبلیغ کنیم . امروز توانستیم یک راهنمای جامع اربعین برای دوستان خارجی مان آماده کنیم . اهداف قیام امام و فلسفه اربعین و بسیاری از موضوعات مورد سوال دوستان که طی سه سال جواب داده شد . رضا صدایم می کند:فایل رو آپلود کردی؟ چقدر می نویسی علامه دهر نشدی؟ از دست تو رضا! 


اطلاعات اثر
کد QR اثر
عنوان اثردوستان اربعینی
هنرمندسیدمحمدرضا دادگستر
ارسال شده در1395/10/27
تگ ها #مبلغ_اربعین_شویم

نظرات