^{بی مرز مهران} _{سخت است باور کرد، ما را کرده راهی  سمت حرم،تا کربلا دستی الهی امروز باید اربعین با زائران بود از...} ^حلّه _{جلوه نمایی میکند خونین سری بر هر عمود کفشان من چون پلک ها دائم کند بر او سجود چلّه نشینی...} ^حلّه _{جلوه نمایی میکند خونین سری بر هر عمود کفشان من چون پلک ها دائم کند بر او سجود چلّه نشینی...} ^{به ترتیب: شعرها: روز واقعه / خیال خون / خون می خورد این آب ـــ داستانک ها: تردید / تشنه / حسرت ـــــ داستان کوتاه: دو قدم تا ع} _{روز واقعه (مثنوي كوتاه) هنگام پیاده روی به سمت کربلا، هرگاه چشم ها را می بندی   تصاویر پیاده روی...} ^{چشم به راه} _{از وقتی از زیر قرآن ردش کردم،دائم اخبارو دنبال میکنم دو مورد تصادفی هم که برای زوار پیش اومد با...} ^{مرز من و حسین(ع)} _{امیری حسین و نعم الامیر: مقدمه نوشتن برایم سخت است،گاهی حتی واژه ها هم می خواهند کم بیاوری...اما باید که...} ^{همگام با افلاکیان} _{بسم الله الرحمن الرحيم هم گام با افلاکيان چهارشنبه 26/08/1395   ديشب رفته بودم صرافي و به ازاي هر صد...} ^{هفتاد و دو ملت} _{مگیر از زائرانت لحظه ای فیض زیارت را مبند این گونه بر یاران خود راه سعادت را گدایانت به شوق...} ^{خجالت ها} _{من آن مورم که بی تحفه، به راهت می گذارم پا عجب موری،عجب باری،که دیگر او ندارد نا   که...} ^{دختر گمشده} _{به نام دوست   دختر گمشده   مجید اسطیری   حاج آقا غلامی سلام امیدوارم که حالتان خوب باشد و...} ^{من و این بارِغم و ...} _{من و این بارِغم و این‌همه یار سفری من و این زخم مکرَر، من و این دربه‌دری اربعین نجف و...} ^{مرز من و حسین(ع)} _{مقدمه نوشتن برایم سخت است،گاهی حتی واژه ها هم می خواهند کم بیاوری...اما باید که نوشت...باید که ارزش هایت ثبت...} ^{پیاده زیر باران} _{دوباره بارش باران پاییز دل زائر به سوی کربلا نیز   دوباره نم نم باران و زائر ندارد کس خبر...} ^{با نبودها...} _{گاهی فراز و گاه عبور از فرودها طی شد به این طریق، تمام "عمود"ها دریا برای خویش به پا کرده...} ^شوق _{ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است این تاول است در کف پا، یا جواهر است؟   راهی شدی به...} ^{شکست قاعده ها} _{بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟! که روح سرکش من در زمان حال نبود مگو که هیچ به...} ^{سعی نوپا} _{به شوق طوف مزار بلند بالاها زدند طایفه ی عاشقان به صحراها   کلیم طُوْر همه پا برهنه می رفتند...} ^{این‌ها هم عرب هستند؟!} _{صاحب موکب وسط راه آمده و با التماس از زوار سیدالشهدا می‌خواهد پا در موکب محقرش بگذارند، روی تشکچه‌هایی که...} ^{مشهد _ کربلا} _{ای آنکه دل به عشق توشد مبتلا، حسین! از توس جاده ای ست سوی کربلا، حسین! عشق حسین بود و...} ^{اینجا همه السابقون‌السابقون هستند} _{خورشید خودش را از بالای موکب‌هایی که تازه علم شده‌اند بالا کشیده. اهالی همة موکب‌ها دارند حسینیه‌شان را برای زواری...}