The Hussain Path

بسم اللّه

فارسی العربیة English

login register

10 May 2025

Categories

All Poem Short story Travelogue/Reminiscence

The last items Send by admin The festival Winners Most Popular topics

^{پذیرایی به بهای عفو قاتل} _{به نام خدا
...}

^{درخت سیب} _{نمی‌دانم چند وقت است که نیامده‌ام اینجا؟! با راهروهایی که انگار هر روز دارند تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌شوند و تابلوهایی که روز به روز بیشتر...}

^{کارخانه} _{عنوان داستان: کارخانه

موضوع: جلوه های اخلاق اسلامی

خیلی ناراحت بود. هیچ کاری از دست من هم برنمی آمد. دلم میخواست...}

^{تشنه لب} _{داستان : تشنه لب

خانه اجاره ایی که داریم روبروی مسجد است

صدای عزاداران هیئت به خانه مان می آید

پدرم حالش خوب نیست...}

^ضامن _{فردا تاسوعای حسینی است

دوست قدیمی پدرم امروز به بانک می رود تا برای پدرم ضمانت وام مسکن را در بانک امضاء کند

خوشحال بودم...}

^{حضرت عباس لب مرز منتظره...} _{حضرت عباس لب مرز منتظره...

ویزا ها قلابی درآمده بود، همه مضطرب بودن ،چشمها گریان و تنها کسی که خیلی آرام و خندان به نظر می رسید رییس...}

^هیئت _{داستان : هیئت

پدرش مداح دسته سینه زنی هیئت بود

روی تخت بیمارستان، نفس های پدرش به سختی بالا می آید

پسر بر بالین...}

^{عزاداری به سبک قایق کاغذی} _{«بسمه تعالی»

برنامه ی هیأت به اتمام رسیده بود و همه ی مادرها در انتظار بچه ها بودند، اینبار برعکس همیشه، که بچه ها...}

^عاشورا _{من دير رسيدم. شبيه حضرت عباس مي خواست به ميدان برود. حتي از "حر" هم ديرتر رسيده بودم! اما گويا هنوز هم دير نشده بود....}

^{آدم معمولی} _{آدم معمولی
پدر من یک آدم معمولی است. به نظر او زندگی خوب، یک زندگی معمولی است. یک روز ازش پرسیدم: «آدم خوب چه جور...}

^{بوسه بر بهشت} _{معرفی شخصیت و جایگاه امام حسین(ع) و اهداف قیام عاشورا

بوسه بر بهشت

فقط هفت ماه داري . تازه نشستن را ياد گرفته...}

^{وکربلا محشری دیگر} _{وکربلا محشری دیگر شد.خاک غرق به خون بود وصدایی به جز چکاوک شمشیرها به گوش نمی رسید وهفتاد ودو گل پر پر شدند تا دین...}

^{« بانوی بی بی »} _{بانوب بي بي
چشمهایش را باز کرد و به سقف اتاق چشم دوخت . نفس نفس می زد . تمام بدنش خیس عرق شده بود...}

^{پیاده‌روی اربعین با اُرسی سیندرلا} _{به نام خدا
پیاده‌روی اربعین با اُرسی سیندرلا

میگم: عروس گلم بیو این اُرسیو (اُرسی=کفش) پات کن.
چپ چپ نگام میکنه. میگه: خوبی...}

^{دریک قدمی عشق} _{چابهار يعني چهار بهار،شهري كه درمناطق جنوبي ايران آب وهواي بهتري نسبت به بقيه شهر ها دارد،ودر جنوب شرقي ايران واقع...}

^{سوغاتی ها} _{به نام الله
سوغاتی ها

حاج حسن توی غلغله‌ی جمعیت داد زد: اینجا مقام خیمه‌ی حضرت عباس است... بقیه‌ی حرفش توی سروصدا گم شد....}

^{داستان اربعین} _{بسم الله الرحمن الرحیم
"داستان اربعین "

روی تخت درازکشیده ام وهنوزمیان تخیل وواقعیت درجامی زنم,رمانی راکه دردست گرفته ام شبیه دفترچه ی خاطراتم...}

^عدنان _{بسم الله الرحمن الرحیم
"عدنان"
ازمرگ گریزی نیست,دیریازود سراغ همه رامی گیرد,به قول پدر شهیدم شتری است که بالاخره جلوی درهمه می ایستد.پس شیوه...}

^{من مسلمان نیستم} _{با بند کوله اش داشت بازی میکرد . دست های پدرش از شدت خشم میلرزید . شیشه ی مشروب را برداشت ، از این سوی...}

^{بچه هاي بلدالصواريخ} _{موضوع : معرفی شخصیت و جایگاه امام حسین(ع) و اهداف قیام عاشورا
هدف : استفاده از ظرفيت هاي گسترده رسانه اي براي ثبت و...}