بسم اللّه
29 Apr 2024

دریک قدمی عشق

‎17 Dec 2015

         چابهار يعني چهار بهار،شهري كه درمناطق جنوبي ايران آب وهواي بهتري نسبت به بقيه شهر ها دارد،ودر جنوب شرقي ايران واقع شده است در استان سيستان وبلوچستان و دركنار درياي عمان ،با يك خليج كوچكِ بسيار زيبا و منحصر به فرد، كه از نظر حقوق بين المل، بهترين حالت را دارد.منطقه آزادتجاري است وجاذبه هاي شهري هم كه در اين اواخر به آن اضافه شده بر رونق منطقه افزوده است .

             رابعه دختري نوجوان واز اهالي اين شهر مي باشد، اهل تسنن واز خانواده اي متدين ومذهبي است پدر بزرگش روحاني است  وپدرش كارمند اداره شيلات است.رابعه درسال اول دبيرستان درس مي خواندوجزء شاگردان ممتاز محسوب مي شود.خانوده اش جزء معتمدين  وخوشنام هاي شهر هستندعلاقه خاصي به شخصيت پيامبر اسلام (ص) وخانواده اش دارند به خصوص شخصيت والاي شاه شهيدان ، امام حسين (ع) ، كه شخصيت مورد علاقه پيامبراسلام (ص) بود را بسيار احترام مي كنند وبراي ماه محرم حرمت قائل هستند.عموي رابعه كه معلم بود در جنگ تحميلي در منطقه عملياتي دشت عباس ودر عمليات فتح المبين به شهادت رسيده است،رابعه عكس كوچكي از عموي خود را دركيف پولش، به همراه دارد .

           ماه محرم شروع شده است ورابعه طبق روال هر سال به اتفاق خانواده براي تماشاي دستجات عزاداري وسينه زني به خيابان آمده است، فاطمه ومحدثه دو خواهري هستند كه در همسايگي رابعه زندگي مي كنند.و از دوستان قديمي رابعه هستند ،رابعه مي داند كه فاطمه چقدر عاشق امام حسين (ع) است، ومي داند كه آرزويش رفتن به كربلا مي باشد وبراي رفتن به كربلا هم ثبت نام كرده است، رابعه هم علاقمند به زيارت است، با ياد آوري واقعه عاشورا در دل رابعه آشوبي به پا مي شود ، شور عجيبي دارد، دوست داردبراي يك بار هم كه شده به كربلا برود واز نزديك اين زمين بلا خيز را ببيند ،    قتلگاه را ببيند ، تل زينبيه را ببيند ،شريعه فرات را ببيند ومزار شش ماهه را با اشك شستشو دهد ،

  • رابعه! مادر جان، بچه ها منتظرن بايد به خانه برگرديم .

  • امروز روزبزرگيه اگه اجازه بدي اين دسته رو همراهي كنم وبعد با فاطمه و محدثه برمي گرديم.

  • خب پس خيالم راحت باشه ؟

  • آره ،نگران نباش .زود مي آم.

               رابعه اين را گفت و چند قدمي را درانتهاي يك دسته سينه زني به همراه زنان همراهي كرد، احساس كرد با كاروان اسرا همراه شده است،ناگهان چشمش به پاهاي فاطمه افتاد ، كفش هايش را در آورده و پا برهنه شده بود، نگاهي به فاطمه كرد،اشك هاي فاطمه تمامي نداشت، رابعه آرزو كرد كاش بود وخانم زينب را تسلي مي داد،

              بي تابي عزادران در روز تاسوعا لحظه به لحظه بيشتر مي شد، از حضرت اباالفضل (ع)مي خواندند، از دنياي غيرت ومردانگي ، از درياي كَرَم، از اوج وفا ودلدادگي، همه عزا داران از زن ومرد ، كوچك وبزرگ ماتم زده وگريان بودند هيچ كودكي لبخند نمي زد حتي شير خواره هادر بغل مادرانشان،

         رابعه ديده بودحُزن واندوهِ كساني كه مادر يا پدر از دست داده اند، اما گريه وناله آن ها شباهتي به اين حُزن وغم نداشت ، تازه اگر هم چنين بود براي چند ماه ويا حداكثّر براي يك سال ناراحت بودند، اما از حادثه عاشورا قرن ها گذشته وانگار اين اتفاق الان رخ مي دهد،اين چه سرّي است كه همه خون گريه مي كنند و بر سروسينه مي زنند.

  • كاش من هم مي توانستم با فاطمه به كربلا بروم.

               در همين حال وهوا بود كه ناگهان همه چيز كن فيكون شد ، صداي انفجاري مهيب، جمعّيتِ عزا دار را، به روي سنگفرش خيابان ريخت، كودكي خردسال در آغوش مادر ‌٬غرق در خون شد.

  • واي علي اصغرم .

        دختركي در نزديكي پياده رو به خاك وخون غلتيد.

  • يا حضرت رقيه .

        نوجواني عَلَم بردوش٫ مرگ را به آغوش كشيد.

  • يا حضرت قاسم.

        جواني در حالي كه پيرمردي را بغل مي كرد، به زمين خورد وخون سرخش سطح خيابان را شست.

  • واي علي اكبرم.

             رابعه از ناحيه دست وپاي سمت چپ آسيب ديده بود.با اين حال خود را فراموش كرده وبه دنبال فاطمه مي گشت.صداي ياحسين(ع) از هر سو بلند بود . رابعه كربلا را با چشم خود مي ديد. به همه طرف سر كشيد وقتي فاطمه را پيدا كرد كه ديگر دير شده بود، فاطمه در خون خود غلتيده بود .رفتن فاطمه به كربلا زودتر از موعد انجام شده بود. ثبت نام وانتظار وهماهنگ كردن و... همه چيز بهانه بود.فاطمه از خيابان هاي چابهار در روز تاسوعا به قهرمانان كربلا پيوست .

           رابعه رادر بيمارستان پس از عمل جراحی به بخش مربوطه منتقل کرده بودند، حالش بهتر شده بود ، اما هرگز نمي توانست صحنه هايي را كه ديده از خاطر ببرد، دفترچه خاطراتش را باز کرد وبا زحمت نوشت:

        خون حسين است چه ها مي كند        ياد حسين درد دوا مي كند.

            به ياد تاسوعاي  خونين چابهار

    *  درتاسوعاي حسيني كودك 2 ماهه دركنار مادر معلمش به شهادت مي رسد،تعداد پنج تاشش زن ودخترشهيد، وتعداد يازده نوجوان دانش آموز به شهادت مي رسند واز 37 شهيد اين حادثه حداقل هشت نفرشان از اهل سنت هستند.


Details
general.info-qr
Titleدریک قدمی عشق
Authorمحمد رحیمی
Post on1394/09/26
general.info-tags

Comments

محمدرحیمی (1394/10/01) با سلام واحترام ضمن تشکر از مسئولین برگزار کننده می خواستم خواهش کنم نظر خواهی مردمی وداوری مردمی را از جشنواره حذف کنید زیرا من که اثر ارسال کرده ام می خواهم که اول شوم پس تمام قوم وقبیله خود را بسیج می کنم تا وارد سایت شده وبدون بررسی بقیه آثار به من نمره دهند وبرای بقیه هم نمره منفی لحاظ کنند ومن هم جایزه مردمی را درو کنم.آیا این نوع امتیاز گرفتن می تواند مبنای قضاوت قرار گیرد؟وآیا این رفتار با سیاست برگزار کنندگان ای جشنواره ها سازگاری دارد؟این یک کار غیر اخلاقی است وبهتر است که داوران جشنواره برای همه آثار اعم از نقاشی کوکان یا فیلم و.. قضاوت کنند با تشکر