حسین،حسین است، شیعه و سنی نمی شناسد!
1394/10/14
حسین،حسین است، شیعه و سنی نمی شناسد!
صبح جمعه از هفتاد و دو تن قم به کاروان پیوستم. از تهران میآمدند. اما تهرانی نبودند؛ سیستان و بلوچستانی و گلستانی بودند. برخی از آنها بیش از 48 ساعت راه آمده بودند؛ از چابهار بلوچستان و کلاله گلستان.
به گرمی دست یکدیگر را فشردیم و همسفر راه کربلا شدیم. احساس میکردم زیارت امام حسین (ع) برای یک مولوی و آخوند اهل سنت، بیشتر جنبه سیاحت یا یک اردوی علمی داشته باشد. در رستورانی پیاده شدیم و نماز ظهر را به جماعت خواندیم و ناهار خوردیم. نزدیک بروجرد که رسیدیم کمکم اولین ایستگاههای صلواتی زائرین را مشاهده کردیم. پیاده شدیم که برادرانمان نماز عصر را بخوانند. بعد از نماز خواستیم سر صحبت و آشنایی را باز کنیم. از یکی از آنها که سنش هم بیشتر از بقیه بود و اولین چای راه کربلا را در دست داشت پرسیدیم: هدف شما از زیارت امام حسین (ع) و نگاه شما به این سفر چیست؟ گفت: عشقبازی با حسین!! من تعجب کردم و این حرف او را به پای همراهی و همدلی با همسفران شیعهمذهبش گذاشتم. با خودم گفتم حتماً میخواهد با هم راحت باشیم. رعایت برخی آداب را میکند و باب میل ما سخن میگوید.
رسیدیم به مهران و بعد از مدتی معطلی و خوردن شام که سیبزمینی آب پز بود بهطرف پایانه مرزی رفتیم و داخل خیل عظیم جمعیت فشرده مردم شدیم. فشار بهشدت زیاد بود. برخی عمداً هل میدادند. گاها زنانی هم در بین جمعیت دیده میشدند. با خودم فکر کردم که عجب! برای ما بد شد. همین ابتدای سفر اگر من به جای این برادران اهل سنت بودم و این بی نظمی را میدیدم چه فکری میکردم؟ به هر زحمتی که بود از مرز رد شدیم. و باز هم سوار اتوبوس شدیم و به خاطر ترافیک سنگین راه، بیش از 8 ساعت طول کشید تا از مهران به نجف برسیم. ناهار هم نخوردیم. هیچکدامشان اعتراض نکردند. در حوزهی علمیهای که توسط بعثه مقام معظم رهبری احداث شده بود ساکن شدیم. جای بزرگی بود ولی برای ما فقط سالنش باقیمانده بود و اتاقها پر بودند. حالا پس از اینهمه راه که ما جوانان را خسته کرده بود، پیر مردهایی که ساعتها قبل از ما هم در راه بودند، بجای اینکه تخت بگیرند و استراحت کنند، گفتند: کی میرویم زیارت حرم حضرت علی؟! قرار شد شام را بخوریم و ساعت دو نصف شب که حرم قدری خلوتتر است برویم زیارت. من و دو دوست شیعهام سید مهدی و محمد تقی، گفتیم حالا که چند ساعتی وقت هست برویم کوفه. دربست رفتیم و مسجد کوفه و قبر میثم تمار را زیارت کردیم و آمدیم. وقتی برادران اهل سنتمان از کوفه رفتن ما مطلع شدند، ناراحت شدند و گفتند: چرا نگفتید که ما هم بیاییم؟! خلاصه بعد از بار یافتن به ایوان زیبای نجف و زیارت بارگاه امیر مومنان (ع) برگشتیم و شب را صبح کردیم.
ساعت7 صبح به سمت پل ثؤرة العشرین حرکت کردیم. استاد رحیمپور ازغدی در حال سخنرانی بود. در میان سخنانش از حضور برادران اهل سنت در جمع زائران اربعین سخن گفت. سپس آقای باخانی از برادران اهل سنت که طبع شعر هم داشت به روی سن رفت و در مدح امیر مومنان و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) شعر خواند. سپس حجة الاسلام پناهیان شروع به سخنرانی کرد و او هم از حضور برادران اهل سنت در جمع زائران یاد کرد.
از اینجا بود که کنار قدمهای جابر به راه افتادیم و سفر عشق را با پای پیاده آغازیدیم. و ستونهای جاده را به شوق حرم شمردیم.
نگرانی من این بود که مردم با فهمیدن اینکه این کاروان از برادران اهل سنت هستند عکسالعمل خوبی نشان ندهند و احیاناً مشکلی پیش بیاید ولی در کمال تعجب 99 درصد مردم از اینکه برادران اهل سنت به زیارت ابی عبدالله (ع) آمدهاند خوشحال میشدند. برخی اشک در چشمانشان جمع میشد که: این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست. برخی برایشان سؤال پیش میآمد که مگر اهل سنت، امام حسین را قبول دارند که به زیارتش آمدهاند؟ خیلی تکوتوک بودند کسانی که اخمهایشان توی هم میرفت و عکسالعملشان خوب نبود.
تا دلتان بخواهد در کنار برادرانمان چای غلیظ عراقی امام حسین را سر کشیدیم و از آدابورسوم و اعتقادات و درد دلها و مشکلات و بحثهای علمی یکدیگر را شنیدیم. آنچه بیشتر از همهچیز برادران ما را شگفتزده کرده بود، شور و عشق وصفناپذیر اربعینیان بود؛ اعم از موکب داران و خادمان و زائران پیر و جوان، فقیر و غنی، با رنگها و زبانهای گوناگون. هر گاه وقت یکی از نمازهای پنجگانه شان میشد نماز جماعت برگزار میکردند. بسیاری از مردم با آنها عکس یادگاری میگرفتند، مخصوصاً با آقای سوداگر که کلاه ترکمنی هم به سر گذاشته بود. سوداگر رهبر انقلاب را هم خیلی دوست داشت. البته از بین خودمان هم عکاس داشتیم؛ یاشار که سردبیر سایت ترکمن نیوز است هم با ما بود و اخبار سفر مشترک شیعه و اهل سنت به کربلا را منعکس میکرد.
البته به جهت کهولت سن و بیماری جسمی بعضی از اعضای کاروان، تنها نصف راه را توانستیم پیاده طی کنیم و مابقی را با مینیبوس.
من هیچ شیعهای را ندیدم که از خاک بین راه نجف و کربلا به تبرک بردارد. ولی برادر اهل تسننمان عبدالرحیم را دیدم که دارد از خاک بین راه نجف و کربلا برمی دارد و در یک پلاستیک میریزد. از علت کارش سؤال کردم. گفت: دخترم زنگ زده و میگوید بابا دیشب خواب دیدم که از خاک بین کربلا و نجف برای من آوردهای. حالا من برای تبرک از این خاک برمیدارم.
محمد صالح در مسیر پیادهروی سفره دلش را برای من باز کرد و کلی باهم صحبت کردیم. مشکل و حاجتی داشت. از من برای برآورده شدن حاجتش التماس دعا کرد. من چند توصیه علمی برای رفع مشکلش کردم. از من خواست که توصیهها را بنویسم و به او بدهم. کاغذ جور شد ولی خودکار نه. نتوانستم برایش بنویسم.
اهل سنت غیر از مذهب فقهی طریقه سلوکی هم دارند. دوستان ما اکثراً "نقشبندی" و چند تا هم "قادری" بودند. اهل سنت جهان قریب به اتفاق از محبین اهلبیت (ع) هستند. حتی افرادی که مخالف شیعیان و تشیع باشند هم منکر اهلبیت و فضایل آنها نیستند. در بین بیش از یک و نیم میلیارد مسلمان، تنها 50 میلیون نفرشان وهابی هستند. جالب است که اهل سنت نیز مانند ما شیعیان مخالف وهابیت و تکفیری گری هستند. بسیاری از فرق اهل سنت تبرک و زیارت و قبر و توسل را نه تنها شرک و کفر نمیدانند بلکه خود نیز اهل توسل و زیارت هستند.
روز قبل از اربعین، به شهر عشق رسیدیم. موکبی را برای اقامت هماهنگ کردیم که حدود 4 کیلومتر با حرم فاصله داشت. برخی از برادران ما دوبار در یک شبانهروز به حرم مشرف شدند.
حالا دیگر فهمیده بودم که این سفر برای برادران اهل سنت همسفر عشق است. و نگرانی من از اینکه آنها از بینظمی یا سختیهای راه دلخور بشوند بیجا بوده است.
یک شب در کربلا ماندیم. سپس دلها را در کربلا جا گذاشتیم و خود راهی بغداد شدیم تا برادران اهل سنت به زیارت قبر ابوحنیفه و شیخ عبدالقادر گیلانی در بغداد بروند.
در مسیر حرم تا گاراژ بغداد، محمد صالح که از من بابت حاجتش التماس دعا کرده بود گفت: سید نذر کردم. گفتم چه نذری؟ گفت: پیش حضرت حسین نذر کردم که اگر حاجتم برآورده شود این بار به همراه خانوادهام به زیارت کربلا بیایم.
الان در منزل نشستهام. هم خودکار دارم و هم کاغذ. دارم توصیههایی که برای محمد صالح بود را مینویسم تا برایش پست کنم. چند روز پیش پشت تلفن به من گفت: اگر کلاله آمدی باید بیایی خانه من. حتماً اطلاع بده.
هنوز یک ماه نشده، دلم برای حسین (ع) و به هم زدن همه قوانین مرزی و رنگی و زبانی و مذهبی و نژادیاش تنگشده است.
کد QR اثر | |
عنوان اثر | حسین،حسین است، شیعه و سنی نمی شناسد! |
هنرمند | محمد نبی زاده |
ارسال شده در | 1394/10/14 |
تگ ها |
نظرات