The Hussain Path

بسم اللّه

فارسی العربیة English

login register

24 Nov 2024

Categories

All Poem Short story Travelogue/Reminiscence

The last items Send by admin The festival Winners Most Popular topics

^{پذیرایی به بهای عفو قاتل} _{به نام خدا
...}

^{کربلا 25 کیلومتر} _{به نام خالق عشق و زیبایی

نجف با آن ابهت خاص خود مثل آغوشی بود به گرمی آفتاب و عطوفت و مهربانی مادر...

آرامشی بر جانم...}

^{نرو،نروجان خواهر} _{ای نور چشم مادر بعد خداپناه آخر
نرو،نروجان خواهر نرو،نروخان خواهر
زیر سمان است اکبر با قبای خونی نماز باطل است آخر
نرو،نرو جان خواهر...}

^{درخت سیب} _{نمی‌دانم چند وقت است که نیامده‌ام اینجا؟! با راهروهایی که انگار هر روز دارند تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌شوند و تابلوهایی که روز به روز بیشتر...}

^{امام عشق} _{باده عشق

آن کس که به مرگ داده معنای حیات

دستی که به دست اوست کشتی نجات

کامـی که گرفته بـاده از کوثـر عشـق

هـرگـز...}

^{طواف خورشید} _{((طواف خورشید))
کلِ هستی گردِ خورشیدِ وجودت یاحسین(ع)
در طوافی عاشقانه مدح زهرا(س) می کند
نقش مجنون بر تمامِ عالمِ امکان زدند
حضرت لیلا خودش...}

^{کارخانه} _{عنوان داستان: کارخانه

موضوع: جلوه های اخلاق اسلامی

خیلی ناراحت بود. هیچ کاری از دست من هم برنمی آمد. دلم میخواست...}

^{تشنه لب} _{داستان : تشنه لب

خانه اجاره ایی که داریم روبروی مسجد است

صدای عزاداران هیئت به خانه مان می آید

پدرم حالش خوب نیست...}

^ضامن _{فردا تاسوعای حسینی است

دوست قدیمی پدرم امروز به بانک می رود تا برای پدرم ضمانت وام مسکن را در بانک امضاء کند

خوشحال بودم...}

^{حضرت عباس لب مرز منتظره...} _{حضرت عباس لب مرز منتظره...

ویزا ها قلابی درآمده بود، همه مضطرب بودن ،چشمها گریان و تنها کسی که خیلی آرام و خندان به نظر می رسید رییس...}

^هیئت _{داستان : هیئت

پدرش مداح دسته سینه زنی هیئت بود

روی تخت بیمارستان، نفس های پدرش به سختی بالا می آید

پسر بر بالین...}

^{1معجزه اشک 2عطش} _{1-معجزه اشک
((قلبی شکست دور و برش را خدا گرفت))1
دل از خدا اذنِ حرمِ کربلا گرفت
اشکی ز دیدگان چکید و با تمام شوق...}

^{پرچم کوچک} _{پرچم اینجا کوچک است
پرچمی را که امام با خود اورده کودک است
جور دیگر بنگرید
این علمداری یقینا در همه عالم تک است
طفل...}

^{زیارت سید الشهدا} _{بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

السلام علی الارواح التی حلت بفنائک یا اباعبدالله الحسین...}

^{عزاداری به سبک قایق کاغذی} _{«بسمه تعالی»

برنامه ی هیأت به اتمام رسیده بود و همه ی مادرها در انتظار بچه ها بودند، اینبار برعکس همیشه، که بچه ها...}

^عاشورا _{من دير رسيدم. شبيه حضرت عباس مي خواست به ميدان برود. حتي از "حر" هم ديرتر رسيده بودم! اما گويا هنوز هم دير نشده بود....}

^مصیبت _{در ان دم که اتش ز غم می سرود
عطش خیره سر تر ز شمشیر بود
شرر بر سر خیمه ها ریختند
سری بر سر...}

^{فوتبال، 200 عمود مانده به کربلا} _{سه روز بود که راه میپیمودیم و امروز روز چهارم بود. گروهی به شماره کم تعداد از کاروان دانشگاه تهران. با 15 خانمی که همراه...}

^{خمیده قامتم اما صبور می آیم} _{خمیده قامتم اما صبور می آیم
فوج فوج آدم با رنگ و شمایل گوناگون،از هر کجای دنیا،با پرچم سیاه عزا،دیوانه وار به سمت حرم...}

^{بنویس ای قلم.....} _{بنویس مهر و ماه و اختر گریه می کرد.
در کربلا انگار محشر گریه می کرد.
با خاک خونین،باد سر گردان سخن داشت.
بر تشنه...}