زیارت سید الشهدا
12 Dec 2015
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
السلام علی الارواح التی حلت بفنائک یا اباعبدالله الحسین
از زیارت سید الشهدا می آییم، در حالی که سالها پدران و مادران به یاد و نام او اشک ریختند و در آرزوی دیدن بین الحرمین و بوسیدن آستان حسین سوختند و به امید جان دادن در قتلگاه او مردند و خاک شدند و نسل ها رفتند تا امروزیان فیض حضور در آن آستان را بیابند.
از زیارت سید الشهدا می آییم، در حالی که هر لحظه به یاد آنانی بودیم که به عشق حسین و به عشق سپردن نامه دلدادگی شان به رهسپاران نینوا غرق در شور و حرارت بودند و از حسرت ماندن از این قافله و به یاد حسین از صدف چشم دُر و مرجان بر سینه ی تشنه ی خاک ها چکاندند تا جز خاک تفدیده کربلا هیچ خاک دیگری هرگز حکایتگر تشنگی و عطش نباشد.
از زیارت سید الشهدا می آییم در حالی که غرق خاک، ژولیده و عرق کرده پای بر زمین کربلا نهادیم، بر آستان علمدار کربلا سر سائیدیم و از آن کوه ادب و سلطان وفا توفیق رشادت و شجاعت و شهادت در محضر مولایمان را خواستیم، که اگر مولای او صاحب کربلا باشد مولای ما خون خواه کربلاست. از او اذن گرفتیم تا از باب عباس بر حرم حسین وارد شویم به امید آن که در جبهه عاشقی در مقابل نگار جان فشانی کنیم، امّا…
از زیارت سید الشهدا می آییم، در حالی که شرمنده حسینیم، شرمنده قامت به ضرب شمشیر رنگین شده علی اکبر، شرمنده شیر تشنه شهید کربلا، آخرین سرباز و فدایی علی اصغر…
از زیارت سید الشهدا می آییم، در حالی که به امید تأسی به ابرَّ و اوفا اصحاب حسین که در صحرای کربلا به پیروی از امامشان، امام عشق و دلدادگی، در مقابل چشمان حسین مِی ولایت حسینی نوشیدند و رقص مستی عشق کردند.
از زیارت سید الشهدا می آییم، از دیدار حبیب بن مظاهر که چنان محاسن خضاب کرده گویی کنون راهی حجله است، از دیدار حبیبی که از ترنم نوای چکاچک شمشیرها و هل هله دشمنان به وجد آمده و با هر شکوفه زخمی که بر بدنش گل می کند لبخندش فراخ تر می شود.
از زیارت سید الشهدا می آییم، از دیدار مسلم بن عوسجه که آن سو از شوق اذنی که برای جان فشانی یافته، خود به استقبال ضربات شمشیرها و تیرها می رود و با هر قطره خونی که از زخم تازه ای از بدنش به زمین می چکد سر می گرداند و چشمانی مست، عاشقانه حسین را می نگرد تا لبخند رضایت را از گوشه ی چشمان نگار بخواند و جرعه نوش نگاه او شود تا مستانه تر تن به دریای متلاطم نبرد و امواج خروشان شمشیرها سپارد.
از زیارت سید الشهدا می آییم، در حالی که بر درگاه قمر بنی هاشم دست بر دعا برداشتیم و به خواهش اشک خواهان نمی از یم ولایت حسینی شدیم تا تشنگی معرفت خود و نسل های پشتمان را سیراب کنیم.
حسین گویان، در حالی که به هر دستاویزی چنگ میزدیم و به پیراهن سیاه عزایمان می بالیدیم که بلکه باعث رضایت مولایمان باشد، در بین الحرمین رو به سوی حرم سید الشهدا نهادیم، سر خوش از آن که اکنون نوبت فنای ماست، اما شرمنده ایم که اذن نیافتیم، نمیدانیم چرا امّا اذن نیافتیم، و با چشمانی اشکبار در کناری ایستادیم به تماشای آنان که خون می دادند و به آغوش حسین پرواز می کردند.
افسوس که بالاخره بی مقداری گریبانمان را گرفت و جان ناقابل ما را قابل ستاندن نشد، افسوس.
از زیارت سید الشهدا می آییم، از کربلا، از سرزمین عشق، فنا و لقاء، از سرزمین پیوستن به یار، از سرزمین کرب و بلا، که هر بلایی به جهت ولایتی است و ولایت حسین چنان عظیم است که بلا برایش کافی نبوده پس کرب و بلا لازم است تا ثبوت ولایت حسینی در جان هایی که به شرف و لیاقت آن دست می یابند محقق شود.
پی دست التجا به دامان آن کاشف الکرب عن وجه الحسین زدیم تا کربلایی شویم و حسینی اما نشد، افسوس.
و حقیقتاً اگر کسی باشد که افسوس ما را فهمد هم اوست، اگر شرمندگی ما را کسی باشد که درک کند، کسی که روی بازگشت به خیمه ها را ندارد.
از زیارت سید الشهدا می آییم، از کربلا از سرزمین حماسه، از جایی که حتی شیرخوارگان هم رزم آورند و فدایی یار، از سرزمین زیبایی مرگ با عزت و زشتی زندگی با ذلت. از سرزمین سازش ناپذیری، از سرزمین پیروزی بدون فتح از سرزمین عروج بر عرش عشق با بال های فنا، از سرزمین جاودانه شدن حقیقت با کشته شدن حق.
از زیارت سید الشهدا می آییم، سالار حماسه سازان، از زیارت آفرین حسین بر نبرد علی اکبر، از زیارت رجزهای شبه پیمبر، از زیارت تشنگی، تشنگی به مرگ، چرا؟ چون مرگ اینجا یعنی شهادت یعنی به دوست پیوستن یعنی بر پایش افتادن یعنی در راهش جان دادن یعنی حسین و حسینی شدن. چرا؟ چون هر جان خسته از نبردی با کام گرفتن از ولایت و معرفت حسین تاب تحمل ندارد، می خواهد خود را به دریای این معرفت اندازد و این نشود جز به خروج از نفس و فناء.
اگر کسی باشد که افسوس ما را درک کند کسی است که عمری درس در کلاس رشادت حیدر آموخته و اکنون تمام اندوهش این است که خواهر حق دارد از برای نگران بودن که یک سردار ولی بی سپاه به چه کار آید؟
امّا نه آن سردار اگر عباس باشد نه،
آن عباس اگر اذن میدان داشته باشد نه،
و اکنون تمام اندوهش این است که بعد از عمری درس آموزی، روز امتحان فرصت رشادت نمی یابد، چرا که او علمی بر دست دارد که آرامش خیمه گاه از برافراشتگی اوست. پس باید بایستد و نظاره کند و بسوزد که چطور دلدادگان همه فدای نگار می شوند و سُرُور دلدادگی را با جوشش خون از جوشن ها سر می دهند.
و اکنون تمام اندوهش این است که باید چون مدینه و تشییع برادر دست بر قبضه شمشیر فشارد و فنون جنگ آوری را از ذهن بگذراند، اما دم بر نیاورد که دلدار اینطور می پسندد،
و اکنون تمام اندوهش این است که صدای اصغر و خواهش دختر تمام امیدش از نیل به میدان را به پایان برده، تا در حالی که همه در عرصه فنا هستند در عرصه وفا رو به سوی علقمه نهد،
و اکنون تمام اندوهش این است که برای سپردن گلوی مشک به سینه ی تشنه ی آب دست را به خنکای آب رسانده و در خیمه گاه و حرم کودکان سینه به خاک تر سپرده اند،
و اکنون تمام اندوهش این است که اصغر با گریه هایش او را در پی آب فرستاده و خود مقام علمداری را به عهده گرفته تا به اهل زمین و سماء گواهی پستی برای هستی دشمنان را دهد.
از زیارت سید الشهدا می آییم و اگر کسی شرمندگی ما را درک کند علمدار کربلاست.
از زیارت سید الشهدا می آییم، چرا می آییم! مگر مقصد و مقصود عالم کربلا و سید الشهداء نیست پس چرا ما می آییم؟ مگر سفر کربلای حسینینان بی بازگشت نبود پس چرا بازمی گردیم، چرا ما می آییم؟
از زیارت سید الشهدا می آییم و فقط دل به کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا سپرده ایم و امیدوار که مگر در کنار مولایمان گرد آییم دست در قبضه شمشیر در تحت رأیت یا لثارات الحسین
general.info-qr | |
Title | زیارت سید الشهدا |
Author | حدیقه اسفندانی |
Post on | 1394/09/21 |
general.info-tags |
Comments