مصیبت
12 Dec 2015
در ان دم که اتش ز غم می سرود
عطش خیره سر تر ز شمشیر بود
شرر بر سر خیمه ها ریختند
سری بر سر نیزه اویختند
عطش نوش های بلا را زدند
غزل نوش های خدا را زدند
کسی گریه بر خون ایشان نکرد
کسی روح خود را پریشان نکرد
وتا چشم می دید غم بود و درد
کسی گریه بر حال زینب نکرد
فراتا! از این غم مجوش و متاب
حسین از لب تیغ نوشید اب
ای اندوه در یاد من ماندنی
تو هر شب غمم را رقم می زنی
از این پس دلم ته نشین می شود
غزل های من اتشین می شود
از این پس من و پرسه در بی کسی
من و غربت و داغ دلواپسی
من و ماتم بی کفن های او
من و هیئت سینه زنهای او
برادر بیا کربلایی شویم
پر از شور و حال رهایی شویم
سبکبال از این کوچه ها بگذریم
سحر را سر نیزه ها نگریم
الهی به مستان لب تشنه ات
به ساغر به دستان لب تشنه ات
به خنجر نصیبان دشت بلا
به رعنا ترین ساقی کربلا
به عطش به دریا به باران قسم
به طفل رها در بیابان قسم
که درد دلم از زمونه نیه
م از داغ اصغر دلم خینیه
غریبانه گفتم از درد ها
ز اتش ز خنجر ز نامردها
ز مشک دریده، ز ظهر عطش
کسی گفنت که بیشترمگو،گریه کن.
general.info-qr | |
Title | مصیبت |
Author | احمد اناری |
Post on | 1394/09/21 |
general.info-tags |
Comments