بسم اللّه
4 May 2024
general.type-literature
قرعه کشی اربعین دوران اشک و حسرت و دوری سرآمد هر باده ی عاشق به سوی ساغر آمد با اشک شوقم کوله بارم... جامانده ها زوار مثل لاله ی باغ اند زوار شعله های چراغ اند خوشبخت و سرفراز و صبورند آن ها که رهسپار... زیارتنامه اشک بسمه تعالی به قتیل العبرات و حماسه ی اربعینش   به پای شوق طی کردیم صبح و ظهر  و شب ... ورودی حرمت هم یکی از آن درهاست قالب : غزل عنوان : سلام ما ولی از دور هم خوشایند است ______________ به امام حسین و میهمانهای بیشمار... تفاوت شنیده بود که این‌بار باز دعوت نیست کشید از ته دل آه و گفت : قسمت نیست   بیا به... حکمة الحسینیة فی ألأسفار ألاربعة الأربعینیة بسم الله قبل سفر: سال 93، اولین اربعینم را تجربه کردم. ده روز نشده، سفرنامه‌ام را نوشتم، مو به مو،... حکمة الحسینیة فی ألأسفار ألاربعة الأربعینیة ادامه، قسمت 2: سفر دوم: سفر بالحسین(علیه‌السلام) فی الحسین(علیه‌السلام) ـ سه‌شنبه 25/9/95 ساعت 15 به وقت محلی این طریق با... حکمة الحسینیة فی ألأسفار ألاربعة الأربعینیة قسمت سوم حال  دهم: آرامش حاجی عرب، اتاق پذیرایی خانه‌اش را وقف زوار کرده، بی‌هیچ ‌چشم‌داشت؛ دوستم پا که در... رسم عاشقی رسم عاشقی سر از پا نمي شناختم خيلي خوشحال بودم بالاخره روزيم شده بود برم پابوس آقا ، دوسه روز ي... قطره و دریا صف به صف و دشمنان کرده شروع جنگ را ناتو و کاخ سفید ؛ قلدرِ آلِ سعود عمق ستاد اورشلیم... با ولایت شیعه غوغا میکند صف کشیدند روبرو بدکارها عقرب جرّاره و کفتارها اژدهای هفت سرهم دیده شد داعش و تکفیریان و مارها اینطرف اهلِ... یک موضوع عجیب            به نام خدا                                  یک موضوع عجیب     بچه ها ببینم چیکار کردید تونستید برای پیاده روی اربعین امسال... ضیافت زوار ضیافت زوار ارباب هوای نوکرش را دارد اربعین کربلا و دیگر هیچ.... به تاریخ دوشنبه ۲۴آذر۹۵ ساعت ۱۱:۴۵ شب اربعین سال قبل که زیارت ارباب روزیم شد... پیرزن نانوا پیرزن نانوا دفتر و قلم به‌دست درحال پیاده‌روی هستم. از دیگران فاصله گرفته‌ام و می‌نویسم: «در دنیایی که پول حرف... سعی نوپا به شوق طوف مزار بلند بالاها زدند طایفه ی عاشقان به صحراها   کلیم طُوْر همه پا برهنه می رفتند... بدرقه بسم رب الحسین   باز در بين حسرت و شادي دلِ آشفته در به در شده است خبر خوبِ تازه... آدام نیلسون در سرزمین نینوا       آدام نیلسون در سرزمین نینوا       اول خیال می‌کردم غذا به آدَم نسازد. ولی او در... نذر شکلات چادرم را به سرم می‌اندازم، مادرم تا مرا می‌بیند می‌گوید: "خدا حفظت کند دخترکوچکم!" اشک از گوشه‌ی چشمانش می‌چکد. شکلات‌هایم... چهل گویه چهل گویه   1. بدون یک کلام اضافه با فروشنده، از نگرانی ات برای سبکی کیف، راحتی کفش، و گرمی...