بسم اللّه
3 May 2024
general.type-literature
پیاده زیر باران دوباره بارش باران پاییز دل زائر به سوی کربلا نیز   دوباره نم نم باران و زائر ندارد کس خبر... رسید از سفر دوباره رسیده به دنیا خبر که زینب پیاده رسید از سفر گرفته به دستش دوباره عَلم به دلها زده باز... کهکشان تقدیم به حضرت علی اکبر(ع) ستاره ای شد و از نو نظر به ماه انداخت و بر مدار خودش کهکشان... بهشت تقدیم به مدافعان حرم به مناسبت پیاده روی اربعین : به چشم آینه ای کاش ، بی غبار بیایم اگر... بصیرت وبیداری اسلامی ومبارزه با استکبارجهانی 1-کنون نه جای تغافل زخواب برخیزید       فِتَن گشوده  پرِ اضطراب برخیزید     2-دوباره اهلِ جَمَل حیله... مشهد _ کربلا ای آنکه دل به عشق توشد مبتلا، حسین! از توس جاده ای ست سوی کربلا، حسین! عشق حسین بود و... اربعین اربعین درین خرابه ی آباد، اشک می ریزم برای حضرت سجاد اشک می ریزم اگر به‌ لرزه درافتاد، کاخ‌ ابن... حلَه جلوه نمایی میکند خونین سری برهر عمود کفشان من چون پلک ها داعءم کند بر او سجود   چلَه نشینی... شعرها به ترتیب: براي حضرت علي اكبر / براي طفل شش ماهه كربلا / دوبیتی ها / رباعيات /‏ من منتظر هستم / يك روز غمگين / و داستان کوت برای شرکت در سومین سوگواره طریق الحسین کیومرث باغستانی،  فرزند:  حسن ، متولد:  3 / 6 / 1337 ، شماره... اربعین کاروان به شام غربت، به غربت شام، رسید چون آفتاب زینب برای زن های در اسارت، نقاب زینب، حجاب زینب  ... جامانده ها زوار مثل لاله ی باغ اند زوار شعله های چراغ اند خوشبخت و سرفراز و صبورند آن ها که رهسپار... رسیده اربعین رسیده اربعین   دلم کرده هوای کربلایت هوای آن دو راه باصفایت من آن سینه زن شور تو بودم سیه... سلام بر سلام بر...   صدای کاروان آید که می بندند محمل ها چه دلها پرکشید اما، نشسته در قفس تنها صدای... مرد عليه‌السلام دستش را جلو مي‌آورد و مرا برمي‌دارد ؛ مي‌فهمم لحظه‌اي كه هميشه منتظرش بودم، بالاخره فرا رسيده است. همان لحظه‌ي... بوی بهشت می‌رسد از سمت دشمنان ...گرد و غبار میدان که کمتر شد سواری از دور، نظر پیرمرد را جلب کرد؛ سوار نقاب از چهره برداشت.... آب، خاک، برادر وقت رفتن رسیده بود. زن دست به زانو گرفت و به زحمت روی پا ایستاد؛ گرد و خاکِ لباسش را... روبان صورتی آقای توانا - مدیر کاروان - دست می‌برد توی کیسه و چند تا روبان کوچک صورتی رنگ در می‌آورد؛ دوتایش... منبرِ نی چشمانِ آسمانِ دلم پر ستاره شد تا زخم های مهر فزون از شماره شد کین در گلوی طفلِ محبّت چو... ای خورشید کاروان رو به ره شام نمود ای خورشید! شد سرت بر افقِ نیزه عمود ای خورشید! زده آتش غم تو... مسیح مهر در تنور سینه تا باشد سرِ سردارِ نور شام و سردی جا ندارد، در میانِ این تنور آتشی از خیمه...