^بدرقه _{" بدرقــــــه" سپیده شراهی   صدای سوت قطار در فضای خانه ی روستایی پیچید. با عجله از جایش بلند شد،...} ^{پیاده زیر باران} _{دوباره بارش باران پاییز دل زائر به سوی کربلا نیز   دوباره نم نم باران و زائر ندارد کس خبر...} ^{پاتو کجا می ذاری!}   _{یه سری چیزها خیلی مهمه... باید با چشمای باز ببینی شون... چشمای دقیق و ریز بین... اینو مادرم همیشه...} ^{خاتون گل} _{دارم راه می روم... یک راه طولانی را پیاده شروع کرده ام... هر چه می روم نمی رسم... از خواب...} ^{با نبودها...} _{گاهی فراز و گاه عبور از فرودها طی شد به این طریق، تمام "عمود"ها دریا برای خویش به پا کرده...} ^شوق _{ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است این تاول است در کف پا، یا جواهر است؟   راهی شدی به...} ^{شکست قاعده ها} _{بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟! که روح سرکش من در زمان حال نبود مگو که هیچ به...} ^{این‌ها هم عرب هستند؟!} _{صاحب موکب وسط راه آمده و با التماس از زوار سیدالشهدا می‌خواهد پا در موکب محقرش بگذارند، روی تشکچه‌هایی که...} ^{مشهد _ کربلا} _{ای آنکه دل به عشق توشد مبتلا، حسین! از توس جاده ای ست سوی کربلا، حسین! عشق حسین بود و...} ^اربعین _{اربعین درین خرابه ی آباد، اشک می ریزم برای حضرت سجاد اشک می ریزم اگر به‌ لرزه درافتاد، کاخ‌ ابن...} ^{باورم نمیشود...؟} _{هوالطیف داستان کوتاه باورم نمی شود ...؟ نویسنده: افشین قاسمی ... شاید برای کسی که بخواهد معجزه ببیند، آنهم ذر...} ^{سوی سجده} _{باسمه تعالی انحراف بعد از زیارت وارد حیاط حرم شدم، سر ظهر بود و نور آفتاب خیلی اجازه ی چشم...} ^حلَه _{جلوه نمایی میکند خونین سری بر هر عمود چشمان من چون پلک ها داعء م کند بر او سجود  ...} ^حلَه _{جلوه نمایی میکند خونین سری برهر عمود کفشان من چون پلک ها داعءم کند بر او سجود   چلَه نشینی...} ^{آخرین اتوبوس} _{بسمه تعالی                                                                                                             آخرین اتوبوس از خوابگاه بیرون اومدم که برم سر کلاس چند دقیقه ای به  شروع کلاس مونده...} ^{جلوه اربعین} _{جلوه ای از جلوه های اربعین ، منظومه جنون خدمت زوّار کربلا اربعیـن ، پای پیـاده ، از نجف تا...} ^{روزی که من عمو شدم...} _{روزی که من عمو شدم...   روزِ روز هم نبود. شب شده بود، دم غروب، شاید هم بعد از نماز...} ^{قلب جهان از کار می افتد} _{ای باد ! غمگین باش ، تنها برگ می ریزی با ریشه می ترسی بجنگی باد پاییزی با ریشه می...} ^{اربعین کاروان} _{به شام غربت، به غربت شام، رسید چون آفتاب زینب برای زن های در اسارت، نقاب زینب، حجاب زینب  ...} ^{جامانده ها} _{زوار مثل لاله ی باغ اند زوار شعله های چراغ اند خوشبخت و سرفراز و صبورند آن ها که رهسپار...}