بسم اللّه
24 Nov 2024

زخم

‎5 Jan 2017

  « زخم »
دستی مرگ را روی مرز نگه داشته است
به سوی هم که برمی گردیم
مرگ را می بینیم 
برای مان آستین بالا زده
زخم های قدیمی را 
از روی تاریخ تازه نگه می دارد
حساب گلوله هایی که شلیک کردی 
یکی یکی در سرم مانده 
شاید اگر به جای تو 
عقال بر سرم بود
با این دشداشه ی سفید 
در هتلی در کربلا 
آب را که به دستت می دادم 
طوری نگاهم می کردی 
که رد جنگ 
از پشت نگاهت معلوم بود
امروز که از هتل بیرون می زنم 
نمی دانم تا آمدن 
چقدر از کینه ها را با گریه شسته ام
یادم باشد 
کمی از کینه ها را 
برای روزی نگه دارم
که دوباره تفنگ های غریبه 
آن قدر بلند نعره کشیدند
که نفهمیدیم 
هردو به یک زبان می جنگیم 
شلیک می کنیم 
می میریم  
نمازهای مان رو به هم سلام می کنند 
و زنانی که بر جناره های مان می گریند 
گریه های مشترکی دارند 
داغ های شان یکی است
و با یک زبان درد می کشند 
این ها را 
از چشم زنانی که در شهر زندگی می کنند خواندم 
با زبان مادری ام مو نمی زد 
وقتی مرا به کاسه ی نذری دعوت می کرد 

 


Details
general.info-qr
Titleزخم
Authorمجتبی صفدری
Post on1395/10/16
general.info-tags #پیاده_روی_اربعین

Comments