مرغ زرین
17 Dec 2016
حدیث مرغ زرین
باز هم در سرسرای تنگ و تاریک سکوت
می چکد جویبار اشک لحظه ها
می نشینم بر لب دریای غمناک سکوت
می گریزم از نگاه سرد و خاموش زمان
می رسم آنجا که نی ها می نوازند نرم نرمان
گوش ده ای مرغ زرین گوش ده
بال وپر بگشاو هجرت کن ازین دیر
برو بر آسمان دل سفر کن
برو بر پیکر سرد زمانه
کنون خاموش و خسته یک نظر کن
برو ای مرغ زرین بال رویاهایم
به هنگام رهایی نرم نرمان رو
مبادا باخبر سازی خزان سرد و بی روح زمان را
مبادا خویشتن را نابود وسنگ سازی
چنان آهسته و بی باک رو ای مرغ زرینم
که حتی آب برآبی نلغزد
بدانجا که رسیدی بی درنگ و بی محابا
ندای باد و طوفان را بیاور
که تا بیرون برانند برف و یخ را
بال بگشا مرغ حق گوی عاشق بال بگشا
به پروازی که بر آن موجها دیوانه وار غلتند
برو ای قاصد پیک رهایی
به آنجایی که خورشید حقیقت
سراب تشنگی را سیر می کرد
به آنجایی که رنگ سرخ عشقش
غروب دشت را دلگیر می کرد
اگر دیدی علمدار رشیدش
بگو من می شوم دست بریده ات
بگو من می شوم ساقی عشقی
که دریا را گرفت با جان بی دست
اگر دیدی شهیدان غریبی
که برجا مانده اند بی جان و بی سر
بگو من می شوم شاهد و ناظر
براین پیکار و ظلم و ننگ دیگر
general.info-qr | |
Title | مرغ زرین |
Author | رشدیه عالیان |
Post on | 1395/09/27 |
general.info-tags | #طریق_الحسین |
Comments