خاطره ی کربلا
8 Dec 2016
سلام ای آقای خوبم ، ای سلطان کرم .آقاجان یا اباعبدالله ،السلام علیک یا قتیل العبرات .اسم کربلا که می آید دلم به لرزه می افتد و بدنم،می لرزد.آخه این چه حسی است که ما را در تلاطم می اندازد .این چه نیروی عاشقانه ایست و چه جاذبه ای دارد همه را به طرف خود می کشد .این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست ،این چه شمعی است که جان ها همه پروانه ی اوست .یادم می آید خاطره ی اولین بار در کربلا برایم هیچ وقت فراموش شدنی نیست .مخصوصا اون نگاه اول به گنبد و صحن و سرای اباعبدالله ،بالاخره نتیجه داد این همه گریه کردن ها و توسل ها تو هیئت .بالاخره مرا طلبیدند .ای ارباب بی کفنم ،هیچ اربابی همچون شما مهربان نیست .در سفر اولم مانده بودم در وسط بین الحرمین انگار میان آن دو حرم عاشفت شدم حسین جان .دل تو دلم نبود و به خودم گفتم اول برم زیارت شاه علقمه یا به زیارت ارباب عالم بروم . بالاخره اول به زیارت حضرت ابالفشل العباس رفتم که اذن ورود به حرم ثارالله رو از ایشان بگیرم .جای همگی تان خالی یک زیارت با معرفت انجام دادم . و سپس به زیارت آقا امام حسین رفتم .واقعا چه شکوه و چه عظمت و چه جلالی دارد این آقا .ابهت حرمش من را چنان گرفته بود که همه چیز از ذهنم پاک شد و فقط و فقط به خود آقا فکر می کردم .مخصوصا زیر قبه :(( السلام علی من الاجابه تحت القبه )) سلام بر کسی که اجابت دعا به زیر قبه اش حتمی است .در آنجا به نیت فرج آقا صاحب الزمان دعا کردم .خوش به سعادت اون کسایی که تو کربلا زندگی می کنند .گاهی وقت ها با خود می گویم کاشکی خونه ام توی کربلا بود . کاشکی منم خادم کوچکی در این دربار بودم .سپس به زیارت هفتادوگل پرپر رفتم و با اشاره ی دست به آنها گفتم از شما ممنون و سپاسگزارم که آقایم را تنها نگذاشتید .سپس از آنجا به سمت قتلگاه رفتم و گفتم ای حسین بی سر از حرم تا قتلگاه زینب صدا میزد حسین دست و پا میزد حسین . سپس به زیارت حبیب ابن مظاهر آن یار پیر و باوفای اربابم که لقب حبیب از امام حسین گرفت از بس که ایشان به آقا نزدیک بود و جان خود را فدای سرورش کرد .سپس به زیارت ابراهیم مجاب که آن هم مورد رحمت واسعه ی خدا یعنی امام حسین ع قرار گرفت . کسی که یک عمر زحمت پدر و مادر پیرش را کشید و عاقبت بخیر شد .و از سوی امام حسین لقب مجاب گرفت.سپس دو رکعت نماز زیارت خوانده و برای همه ی ملتمسین ، دعا کردم و حاجت هایشان را مد نظر آوردم .این حرم چه قدر باصفا و نورانیست دلم نمی یاید اینجا را ترک کنم......به سقف حرم نگاه می کنم به گنبد بالای سر نگاه می کنم ، الحق که درست گفته اند گل پشت و رو ندارد ،از هر طرف که می نگرم گنبدت زیباست .دلم نمیخواهد بیشتر از این برای شما چه کربلا رفته ، چه کربلا نرفته خاطره بگویم چه کنم که دلتان بیشتر می سوزد و تنگ می شود .من بمیرم برای اون خانمی که وقتی اربعین کربلا آمد هیچ چیزاز خاطرات با همسفراش چیزی نگفت . حتی مختصر چیزی هم نگفت .فقط یک چیز ،به برادرش گفت : داداش حتما خبر داری که من رو به بازار بردند .از درد پهلو لحظه ای نمی توانستم بخوابم .از گریه هایم تا سحر هم چیزی نمیگویم .لحظه ی آخر به برادرش گفت : شرمنده ام که با تو درد و دل کردم .آخر من چگونه بدون تو به خانه برگردم.
general.info-qr | |
Title | خاطره ی کربلا |
Author | مریم سادات حسینی امامی |
Post on | 1395/09/18 |
general.info-tags | #طریق_الحسین #پیاده_روی_اربعین |
Comments