ما رایت الّا جمیلا
6 Dec 2016
باسمه تعالی
توفیقی شد امسال برای دومین بار به قصد زیارت اربعین، عازم کربلا شوم
-
حرکت بیست میلیون زائر و شیفته امام حسین واقعا دیدنی است؛ شاید فقط امام حسین می توانست دو ملتی را که 8 سال با هم جنگیده بودند در کنار هم قرار دهد و محور وحدت شود
محبت عراقی ها حقیقتا وصف ناشدنی است؛ کوچک و بزرگ شان از ساعات اولیه سحر برای زائران چیزی آماده کرده اند، یکی شیر، یکی چای و خرما، یکی فرنی و . . .
سینی ها را روی سر گذاشته اند و زانو زده اند در برابر زائران و با اصرار دعوت شان می کنند به غذا، دستت را با اصرار می گیرند و به موکب هایشان می برند برای اقامت شب، استراحت و پذیرایی، سر راه ت می ایستند و دستت را می گیرند تا اجازه دهی کفش ت را واکس بزنند. کافی ست یک شب در خانه شان بخوابی و ببینی همه این محبت ها علی رغم دارایی ناچیزشان است.
-
به گمانم اگر محاسبه ای شود عراقی ها رتبه یکِ بَهجت را در دنیا کسب کنند. جماعت به این خوش حالی من ندیده ام. بزرگ ترین حرکت جمعی از دل شان جوشیده است.
-
جماعت ایرانی، افغانی، عراقی، لبنانی، ترک و . . .همه به سمت حرم در حرکت و با هم همدل
ای بسا هندو و ترک هم زبان/ ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگر است/ هم دلی از هم زبانی بهتر است
-
جمعه 18 صفر 1438 قمری، شب اول سفر ماست. هنوز تا دوشنبه که مصادف با اربعین است دو روزی مانده. در حرم امیرالمومنین مختصرا زیارت کردیم و بعد حرکت به سمت کربلا؛ هوای خوبی بود و حس معنوی شب هم انگیزه حرکت را بیش تر می کرد. تا حدود ساعت 12:30 حرکت کردیم. چند نفری هم ما را دعوت کردند به موکب شان برای خواب، تشکر کردیم و به راه ادامه دادیم. در مسیر، تعداد زایرانی که در حال حرکت بودند کم نبود. صبح، قبل نماز، دوباره شروع به حرکت کردیم. هدیه اول را از نجفی ها همان شب اول گرفتیم؛ روغن ببر درمان گرفتگی عروق و عضلات ظاهرا. پیش بینی همه چیز را کرده اند. من که الحمدلله توان م تا پایان سفر کافی بود اما روغن، همان روز دوم به کار هم سفر آمد که رگ هایش گرفته بود و پاهایش به درد آمده بود . . .
-
برچسب کارکنان شهرداری مشهد بر روی لباس خادمانی در شهر نجف و روزهای بعد در کاظمین دیده می شد؛ "البلدیه مشهدالرضا" ماسک به صورت، خالصانه مشغول نظافت شهر بودند. آثار خدمت شان هم در شهر و هم در طول مسیر کاملا نمایان بود.
-
تمام طول مسیر پر است از پذیرایی؛ بزرگ ترین میز باز جهان. خوردنی های متنوع که به گمانم امسال شاید به ذائقه ایرانی جماعت هم نزدیک ترش کرده اند؛ کباب کوبیده، کباب ترکی، ساندویچ فلافل، آبگوشت و خورشت های مختلف
-
به نسبت سال های گذشته، طبق توصیفی که از دوستان شنیده بودم، امکانات شان را امسال گسترش داده اند و خدمات شان را وسیع تر کرده اند؛ مقابل موکب ها صندلی های فراوان گذاشته اند به این امید که ثوابِ استراحتِ زائر نصیب آنان شود. تمام مسیر، پوشیده از موکب است و جای خالی نمی بینی، امکانات خواب هم به اندازه کافی فراهم کرده اند. سطل های بزرگ آبی رنگ برای زباله گذاشته اند در مسیر، که سال گذشته نبود؛ این قسمت ش کارِ ایرانی جماعت است به گمانم. جملاتی هم بر روی پرده نوشته شده که دعوت می کند به تمیزی.
-
امسال، حضور ایرانی جماعت در برپایی موکب ها نمایان تر بود، موکب اهالی ساوه، اهالی نوش آباد، مشهد، اصفهان و . . .
دعوت ت می کردند به سوپ داغ و انار و دم نوش، البته با زبان فارسی و شاید بیش تر برای ایرانی ها تدارک دیده بودند. داد می زدند: "فرنی صد درصد ایرانی!" که در برابر آن تواضع و مهمان نوازی و اصرار عراقی ها کمی شرمنده می کرد آدم را. مرا به یاد شعر آقای بهمنی می انداخت:" کسی به مزرع میزبان اعتبار نان را کشت . . ."
-
شنبه دوباره ساعتی قبل از نمازِ صبح، حرکت را آغاز کردیم. تمام مسیر را ستون های شماره دار گذاشته اند هم برای تخمین مسافت مناسب است و هم برای مکان یابی و قرار و پیدا کردن همراهان. جای خالی چنین ستون هایی در مسیر منتهی به حرم امام رضا(ع) هم حس می شود. شب قبل تا ستون نزدیک به 200 آمده ایم. طول مسیر، جمعیت بیش تر و بیش تر می شود. ساعت حدود 4:30 هنوز هوا تاریک است ولی جمعیتِ در حالِ حرکت، کم نیست. سرمای هوا هم آن قدر نیست که زمین گیرت کند، در گوشه و کنار آتشی روشن است و جمعی به گِردَش برای گرم کردن. چایِ داغِ شیرین،شیر داغ و حلیم مخصوص عراقی ها (چیزی شبیه پوره سیب زمینی پخته شده در عصاره مرغ)، تخم مرغ آب پز، فرنی و ... در تمام طول مسیر هست. صدایی که دعوت ت می کند به شیر داغ در مسیر قطع نمی شود: "حلیب للزائر"
-
کل مسیر 80 کیلومتری را ایستگاه های بی سیم گذاشته اند. اتصال به اینترنت رایگان به برکت این ایستگاه ها، که کار ایران است، فراهم شده. برخی موکب ها نیز چنین امکانی فراهم کرده اند.
-
هنگام نماز اغلب زائران می ایستند به نماز جماعت. ظاهرا برای زنان شان زیاد نماز جماعت مرسوم نیست که البته مقابل برخی موکب ها اغلب با حضور خانم های ایرانی یکی دو صف پشت سر آقایان تشکیل می شود.
-
ایرانی ها مجهزترند؛ با کوله ای بر پشت. اما عراقی ها سبک بارترند با دمپایی و گاهی با چند بچه. بچه های عراقی از هر سنّی دیده می شوند. فعالیت شان هم خوب است. با نشاط و مهربانی چیزی به دستت می دهند و یا غذایی تعارف می کنند. بچه های عراقی همراه زن ها هستند. زن عراقی با دست هایی که از چادرش بیرون آوردهاهل کار می نُماید.
-
به ندرت می توانی عکسی از مراجع ببینی. در فواصلی کم، عکس های بزرگی از صادق شیرازی نصب شده است و تاکید بر شیعی بودن حرکت!
-
نمایشگاه های عکس از شهدای الحشدالشعبی نیز در مسیر برقرار شده است.. موسسه ای هم برای حمایت از چهل هزار فرزند شهدای حشدالشعبی فعالیت می کرد. با حمایت و یا زیر نظر آیت الله سعید حکیم.
-
تا ستون 650 آمده ایم. بخش پایانی مسیر دیدار دوستی تازه شده که اول مسیر با او بودیم. برنامه ساز و مستندساز شبکه افق است. او نیز رفیقش را، بادیگارد، در راه یافته بود. هرکسی از تجربه یک روزه سفرش گفت. از کارهایی که دولت می توانست بکند و . . .
شب را زودهنگام توقف می کنیم به امید سحر که دوباره حرکت را از سر بگیریم.
-
با حساب خودمان تا این جا را خوب آمده ایم و بدون خستگی می توانیم بقیه مسیر را یکشنبه و بخش کوچکی را صبح دوشنبه تمام کنیم. یکشنبه شب تا 1050 حرکت کردیم. شب در موکب اهالی ترکیه مستقر شدیم. عراقی ها در موکب های ایرانی و ترکی و ... دیده نمی شوند.
-
دوشنبه که مصادف با اربعین است هم جمعیت بیش تر است و هم حرکت جدّی تر. هرچه به حرم نزدیک تر می شوی فشردگی بیش تر می شود. جا برای استراحت هم کم تر.
بردن کوله و گوشی به داخل حرم ممنوع است. جماعتی کوله هایشان را در کنار خبابان رها کرده اند و رفته اند. چادر و داربستی هم، شاید مردمی و خیرخواهانه، به پا شده برای پذیرش کوله مسافران که البته ظرفیت ش محدود است و جواب گوی آن جمعیت نمی باشد. خواستیم کوله مان را بسپریم به امید زیارت، در ازایش می گفت بگویید " قسم به خدا" که یک ساعته برگردیم. قول دادیم اما راضی به قسم نشدیم او هم نپذیرفت. فشردگی جمعیت از داخل شدن در حرم منصرف مان کرد. به امید قبولی زیارت و سلام مختصری رو به گنبد، داخل نشدیم.
همراهِ جمعیت، دو سه ساعتی را پیاده بازگشتیم و از حرم دور می شدیم. جمعیت زیاد بود و تعداد اندکی ماشین به چشم می خورد. نماز ظهر و عصر را در موکبی در شهر کربلا خواندیم. نخلستان با صفایی بود که در حال جمع کردن بساط پذیرایی شان بودند؛ شاید بعد از یک دوره یک ماهه خدمت به زائران.
از سه و نیم صبح پیوسته حرکت کرده بودیم. حدود سه و نیم بعد از ظهر در موکبی استراحت کردیم. به قصد کاظمین که بیرون زدیم پسر بچه ده دوازده ساله ای دعوت مان کرد شب را در منزل شان استراحت کنیم، پدرش دورتر ایستاده بود. خسته بودیم و استقبال کردیم. بعد ما دو-سه خانواده افغانی را هم آوردند.
صبح زود بعد نماز و صرف صبحانه به خیابان زدیم. چند دقیقه ای نپیموده با یک زوجِ سن و سال گذشته اصفهانی و یک سواری از اهالی کربلا عازم کاظمین بودیم.
-
در راه کاظمین، دوبار تفتیش کردند. مسافران از ماشین پیاده می شدند و پس از تفتیش دوباره سوار بر ماشین راه را ادامه دادیم. راننده مرد خوش صحبتی بود که تلاش می کرد به قدر وسعش با چند کلمه انگلیسی و یا زبان عربی فضای سفر را گرم کند. به خوبی از ایران یاد می کرد؛ "ایران گود"، "ایران زین"
پس از زمان حدود دو ساعت نزدیک حرم در کاظمین پیاده شدیم. این جا هم همان بساط ممنوعیت ورود کوله و بار و بنه سفر برقرار بود. به نوبت کوله را نگه داشتیم و هر کدام به زیارت رفتیم. کفش ها را هم باید بیرون صحن در می آوردیم . . .
تعدادی دست فروش در خیابان منتهی به حرم مشغول فروش بودند. خرید مختصری هم کردیم. امروز برای اولین بار در عراق چای و شیرینی و ناهار به خرج خودمان بود. نماز ظهر و عصر را در شیخ مرتضی خواندیم و با دو جوان دیگر، هم سفر شدیم به قصد سامرّا.
-
در راه سامرّا فضا شبه نظامی است. هوا تاریک شده و تفتیش ها هم بیش تر. در فاصله دوری از حرم از ماشین ها پیاده شده ایم و جمعیت، پیاده در حرکت است.
داخل حرم جمعیت زیادی است. حس نمی کنی که امنیت این جا نباشد. شام به عهده حرم است و صف های طولانی در انتظار غذا . . .
تعداد زیادی پتو برای زائران در نظر گرفته شده اما سرمای شب را کفایت نمی کند . . .
صبح، بلافاصله بعد نماز حرکت می کنیم. در راه مان دریاچه بسیار زیبایی است.
general.info-qr | |
Title | ما رایت الّا جمیلا |
Author | حسناء خدابخشی |
Post on | 1395/09/16 |
general.info-tags | #طریق_الحسین #مبلغ_اربعین_شویم امنیت_زوار اقامه_نماز حواشی_جذاب_اربعین_حسینی تشکر از مهمان نوازی و کرامت موکب داران حسینی |
Comments