بسم اللّه
6 May 2024

دلی که جا ماند

‎4 Dec 2016
وضع مالی خوبی نداشت.بعد از سالها بی پولی و مشکلات، خدا توفیقی به او داد و خرجی سفری جور شد تا راهی حرم حضرت حسین شود. شب بود که از مرز رد شد، بوی باران و خاک، هوای دلنشینی را پدید آورده بودند.سوار ماشین شد و عزم نجف کرد.قصد زیارت حرم امیرالمومنین را داشت.صبح دم بود که به پا بوسیه آقا مشرف شد.نسیم خنک صبحگاهی صحن ایوان طلای حرم و فضای معنوی حاکم،مستش کرده بود.از غم و قصه هایش برای حضرت میگفت،از حال همسر مریضش و ... .آمده بود کاسه گداییش را پر کند.چند دقیقه که با حضرت درد و دل کرد،جای خود را به گدای دیگری داد تا آنها هم بتوانند با حبیب درد و دلی کنند.از جای خود برخواست و به موکبش برگشت تا کمی استراحت کند. غروب بود که راهی کوفه شد تا نمازش را در مسجد کوفه بخواند.انگار هنوز جای قدوم مبارک حضرت فاطمه و حضرت علی در کوچه ها کوفه بچشم میخورد.حال خیلی لطیف و خوشی داشت. نمازش را خواند راهی بازگشت به موکبش شد.شوق زیارت حضرت حسین قرارش را بریده بود.قرار بود فردا صبح زود راهی کربلا شود.همینطور که در حال و هوای کربلا بود، ناگاهان پیامی برایش آمد که گویا دنیا را بر سرش خراب کرده باشند. همسرش، آری همسرش در بیمارستان بستری شده بود و حالش وخیم بود و متأسفانه از آن بدتر، دختر هفت ماه اش را هم در بیمارستان از دست داد بود. دیگه زانوانش او را برای رفتن یاری نمیکردند.همانجا بروی خاک های غریب کوف به زمین نشست.به یاد درد های حضرت علی و زهرا و خودش گریه میکرد. هیچکس از حال دلش خبر نداشت.باید برمیگشت،آری برمیگشت ایران. او دلش را پای اولین ستون راه کربلا جا گذاشت و با تن رنجورش بازگشت. خوشا به حال آنهایی که دلهایش را نزد اربابشان جا گذاشتند و رفتند.
Details
general.info-qr
Titleدلی که جا ماند
Authorمحمد علی طاهرخرسندی
Post on1395/09/14
general.info-tags #طریق_الحسین

Comments