بسم اللّه
3 May 2024

حنجری از حریر

‎2 Dec 2016

هر کس شنید روضه او را اسیر شد/
درگیر و دار گریه بر او پیر پیر شد/

طفل رباب، ناله ارباب را شنید/
آن لحظه شیرخواره همانند شیر شد/

دستش علم شد و همه قنداقه اش زره/
نازک گلوی او سپری بهر تیر شد/

او مظهر شجاعتی از جنس عشق بود/
در ظهر، او برای پدر جان ظهیر شد/

هل من مبارزش همه را بی قرار کرد/
مثل عموش یکه یلی بی نظیر شد/

در خاطرش "خرابه و خواهر" خطور کرد/
با غیرتش روانه امری خطیر شد/

می گفت در دلش که چرا قهر کرده تیر؟/
برخورد او به قلب گلویم چه دیر شد/

مادر نگاه کرد و نگاهش به ماه بود/
ناگاه از نظاره شش ماهه سیر شد/

آن تیر با گلوی پسر آشنا نبود/
اما چه زود مونس طفل بصیر شد/

از بین دست و پا و سر و حنجری سپید/
آن سهم ،سهم حنجر همچون حریر شد/

آبی سه شعبه آمده بهر تلظی اش/
سیراب از چشیدن آبی کثیر شد/

فریاد "فارحموا" ی حسین را شنید تیر/
خجلت کشان روانه طفل صغیر شد/

لبیک گفت و غنچه لبهاش بسته شد/
سبابه اش نشانه اهل مسیر شد/

او رفت در بهار و خزان ماند بعد از او/
گرمای دست او هدف زمهریر شد/

آن دم که گریه مرهم خوبی دگر نبود/
ذکر تمام اهل حرم "یا مجیر" شد/

محراب دستهای پدر مقتل پسر/
اینگونه طفل، پیرو جدش امیر شد/

بابا براش حفره گهواره می کند/
مادر غمین طفلک روشن ضمیر شد/

چادر سیاه مادر او مثل شب سیاه/
آغوش،جای طلعت ماه منیر شد/

طفل صغیر همت کاری بزرگ کرد/
با دست کوچکش شه دین را نصیر شد/

لعنت به آنکه تیر جفا را روانه کرد/
لعنت به آنکه از طرف او اجیر شد/

...................................................................................................
علی رفیعی وردنجانی #پریش
 


Comments