زائر عاشق
21 Jan 2016
"بسم ا..الرحمن الرحیم"
خاطره اربعین
قبل خواستگاری من واسه کربلا ثبت نام کرده بودم، چون محرم نبودیم نشد همسر آیندمو با خودم ببرم. ولی خیلی بنده خدا دوست داشت و منم دلم موندکه تنها میرم. گفتم لحظه به لحظه سفر و براش عکس میفرستم تا باهام همراه باشه، ولی همین که از مرز رد شدیم دیگه آنتن نداشتم. دو روز کامل تو بیخبری بودم، اولش ناراحت شدم، بعدش باخودم گفتم اشکال نداره، عوضش رو هر تیکه از خاک که نماز خوندم واسه اونم نماز میخونم. به این فکر کردم که زیر پل هم باید براش نماز صبح بخونم، خندم گرفت.
آخه خودمو آماده کرده بودم واسه زیر پل خوابیدن، اما تو مسیر کربلا اتفاقی به یه عرب برخوردیم، که اصرار، حتما باید برا استراحت بیاین خونه ما. حالا از ما انکار، از اون اصرار، من که بدم نمیاومد چون پا برهنه بودم دیگه پاهام کشش نداشت. حالا یکی از بچه های کاروان جلوتر منتظر ما بود. حاجی وقتی اصرار عرب و دید گفت پس بریم محمد و برداریم بیایم، گفتم حاجی من واقعا نمیتونم یه دور بیام دوباره برگردم. خلاصه تصمیم بر این شد یه دوش بگیریم و یکم استراحت کنیم را بیفتیم. یه آپارتمان تقریبا شیک و مجهر، چی فکر میکردم چی شد. تو این بین خواهر معصومه زنگ زد، شوهرش هم با یه کاروان دیگه اومده بود مثل اینکه خبری ازش نشده بود خواست از من خبر بگیره، گفتم"آبجی، چطور بهم زنگ زدید، من اصلا آنتن نداشتم!!" بنده خدا یه پنجاه باری گرفته بود.
خلاصه از فرصت استفاده کردم و سریع به معصومه زنگ زدم. بعدشم جالب اینجا بود هر جا عربها ما رو مهمون میکردن اینترنت رایگان هم بود. تمام سعیمو کردم لحظه به لحظه سفر رو برا معصومه بفرستم. گفتم خدا رو شکر آقا کمک کرد دل اون بنده خدا هم به زائراش وصل بشه، از یه طرف دیگه خدا رو شکر کردم عقد نکردیم و با خودم نیاوردمش وگرنه تو این شلوغی حتی نمیشد درست نفس کشید چه برسه به زیارت. تو همین فکر بودم که یه عربی اومد و به دوست روحانیم گفت، حاح آقا میشه یه دعابخونی همسرم شفا پیدا کنه، منو حاج رضا یخورده به هم نگاه کردیم و حاج رضا باهاشون رفت تو چادر و من با لبخند نگاهش کردم. خیلی کنجکاو شده بودم چه دعایی براشون خوند، ولی ترجیح دادم نپرسم، گفتم شاید خجالت بکشه، بعد یک ساعت صدای جیغ یه خانم بلند شد. بنده خدا پاش پیچ خورد، خیلی دلم سوخت، چند نفر دورش جمع شدن ولی کاری نمیشد کرد، یکی از بچه های هلال احمر براش ماساژ داد و بست، ولی چون باز پیاده روی کرد همچنان ورم داشت، باز خدا رو شکر کردم معصومه نبود. اصلا نمیتونستم ببینم اون خانم داره اذیت میشه، اگه معصومه بود که دیگه هیچی از زیارت هیچی نمیفهمیدم.
خلاصه تو کل سفر فقط خدا رو شکر کردم معصومه نبود...
general.info-qr | |
Title | زائر عاشق |
Author | فاطمه احمدپور |
Post on | 1394/11/01 |
general.info-tags | #پیاده_روی_اربعین |
Comments