آب
20 Jan 2016
صدای پچ پچ باد است ، این معما نیست
و شاعری که نشست و به حال خویش گریست
و راز هستی شاعر درون عالم چیست؟
کسی که تشنه لب افتاده پای دریا کیست؟
صدای پچ پچ باد است ، داد زد که بایست !!!
ستاره سوخت ، زمان پا به پای شب می رفت
ستاره رفت ، عطش داشت ، تشنه لب می رفت
ستاره رفت ولی مست و حق طلب می رفت
زمانه داشت کماکان عقب عقب می رفت
و داشت زیر الفبای آسمان می زیست
ستاره سوخت ، شنیدم که مادرش می گفت
درون عالم غیب از تن و سرش می گفت
و از سپاه و سلاح برابرش می گفت !!!
ستاره از تب و تاب برادرش می گفت
بگو که راز دو چشمان خوابناکش چیست؟
ستاره سوخت ، زمان داد زد مرا دریاب
دوبار دیده ام او را ولی در عالم خواب
بنوش جام شراب و بنوش باده ی ناب
نپرس راز مرا تا نخواهم از تو جواب
فقط بگو که خدای تمام عالم کیست؟
و شش کبوتر زخمی به دام شب افتاد
درون ماه ششم گفت هر چه باداباد
و شاعری که غمش را سپرد دست مداد
نوشت هرچه که باد و نوشت هرچه مباد
نوشت هرچه که بود و هر آنچه دیگر نیست !!!
به نام حضرت عباس آن خدای احد
رسید بر لب آب و یواش زانو زد
نفس درون وجودش گرفت حبس ابد
برادری که خودش را گریست زیر لحد
یواش بر لب دریا نشست و خوب گریست...
هزار سال پر از درد را اگر بدوم
اگر که ابر ببارد از آسمان نم نم
اگر که آب شوم زیر آسمان کم کم
نوشته اند تو را شاعران نسل عدم:
نوشته اند شبیه حسین دیگر نیست...
general.info-qr | |
Title | آب |
Author | سعید پورزال |
Post on | 1394/10/30 |
general.info-tags |
Comments