بسم اللّه
24 Nov 2024

حضرت رقیه (س)

‎18 Jan 2016

نشسته کنج دلگیر خرابه
یه دختر بچه که دلتنگ می شه
از عمه،از برادر رو گرفته
کبودیهاش داره پررنگ میشه

 

پر از حرفه پر از درده پر از اشک
پر از بغضای تلخ نیمه کاره ست
تنش میسوزه از شلاق و سیلی
یه دختر بچه که بی گوشواره ست

 

نگاهش سمت بابا بود و عباس
سه ساله بود و دائم ناز می کرد
عمو جونم عمو جونم عمو جون
سر صحبت رو آروم باز میکرد

 

سرت سنگینه زخمای عمیقه
کم آورده ببین بازوی نیزه
عمو جونم خیالت تخت باشه
ازت می ترسن حتی روی نیزه

 

تو حتی روی نیزه ماه هستی
سیاهی پیش تو سرکوب میشه
تو میخندی،خرابه گرم میشه
تو میخندی و حالم خوب میشه

 

تو میخندی مدارا می کنم با
غریبی و یتیمی و اسیری
دیگه نای سرپا موندنم نیست
عمو جون میشه دستام و بگیری؟

 

واسه آرامشم چیز عزیزی
به جز چشمایی که بستی نداری
خدا دستات و از دستم گرفته
تو تو این ماجرا دستی نداری

 

یتیم بی کست رو تو خرابه
نوازش کردن اما درد داره
با اینکه عمه پشت بچه ها بود
ولی این بی کسی ها درد داره

 

ندیدم غیر از اون بابا کسی رو
که کوه صبر و داغ و درد باشه
فقط زینب فقط زینب فقط اون
اگه تو قافله یک مرد باشه

 

به حدی گریه کرده لحظه هاش و
که قطره قطره قطره آب رفته
کنار کنج دلگیره خرابه
یه دختر بچه آروم خواب رفته


Details
general.info-qr
Titleحضرت رقیه (س)
Authorروح الله ملک زاده
Post on1394/10/28
general.info-tags

Comments