بسم اللّه
13 May 2024

پایی که چا نماند !

‎15 Jan 2016

خاطره

من کجا هستم ؟

مامور گمرکی که به همه مسافرین لبخند میزند ، سربازی که وظیفه ای جز ایستادن و نگهبانی در محل خود ندارد

ولی تاکمر خم شده و کالسکه ی زائری را تا جایی حمل میکند  ، روحانیونی که بالای سکوها ایستاده و قرآن روی سر

زوار گرفته اند و........

همه ی این ها باعث میشود کمی از گیجی و بهت بیرون بیایی! ...

از گیجی و بهت بیرون بیایی و بفهمی کجا هستی ! و در حال سفر به کجا !

چشمها مهربان تر شده ، لبها پر از خنده ، قلب ها پر از محبت...

علاقه ی عمیقی بین خودت و تمام کسانی که کنار آن ها قدم میزنی و نفس میکشی احساس میکنی ...

حسی برتر و بالاتر از احساس علاقه به خانواده ! ...

آنوقت میفهمی که عشق به حسین ( علیه السلام ) ، از علاقه های خونی و سببی و نسبی بالاتر است...

آرام نداریم ...

هوا گرم است و بین فشار جمعیت و ازدحام ، ایستادی تا به صف مهر ویزا برسی... اما خم به ابرو نمی آوری ...

کسی چه میداند ؟ شاید دلیلش این است که میدانی چند روز دیگر دلت برای همین صف و همین ازدحام تنگ میشود !!

جماعت یک لحظه ساکت نمی نشینند! ..

از هر فرصتی برای شور گرفتن استفاده میکنند.. هر دقیقه از گوشه ای از سالن صدایی ، جمع را به شوروا میدارد :

" مولا ؟....حیدر ...سرور  ؟ حیدر... "

" یه اربعینه دارم برات زار میزنم..."

همه شور دارند و التهاب ... خوب حق هم دارند ... فکرش را بکن ... هرکدام از این آدم ها ، 1سال ، 2 سال ، ...

سالها..... انتظار رسیدن به خانه ی خودشان را کشیده اند ... حالا دیگر میتوانند روی پای خود بند شوند ؟

" کربلا خونمه ... از چی دل بکنم ؟.... "

وحدت در کثرت

اینجا تا چشم کار میکند تنوع می بینی و تفاوت... تفاوت در رنگ ، لباس ، قومیت ، ملیت  ، زبان و فرهنگ آدمها....

اما دلهایشان عجیب به همدیگر نزدیک است و گره خورده ...

تا آنجا که وقتی کنار دسته عزاداری هندوها می ایستی به همان میزان اشک می ریزی که در کنار دسته ی عزای

ایرانی ها شور میگرفتی ...

 

 

 

همه در اینجا برای یک هدف تلاش میکنند : " رسین به امام " ! ... و این تنها هدف مشترک اجتماع میلیونی

حسینی است ...

تغییر قوانین عالم

اینجا قوانین عالم تغییر میکند ... همین آدم هایی که تا دیروز شاید در بهترین مکانها سکنی داشتند ، موکب های

پرجمعیت و شلوغ ، با کمترین امکانات را مامن و ماوای خود کرده اند ...

همین آدمهایی که تا دیروز شاید از بهترین غذاها تناول میکرده اند ، در اینجا کمترین اهیمتی به خور و خوراک

خود نمی دهند ...

و همه ی این ها صدقه سر حسین ( علیه السلام ) است...

اصلا انگار حسین ( علیه السلام) آمده برای تغییر قوانین و مقدرات عالم ...!

و این را از همان لحظه که خون شش ماهه را به آسمان ریخت و جاذبه زمین را شرمسار نگاه خود کرد ،

اثبات نمود ...

این مردم همیشه خادم ...

در چشم های مردم عراق تنها چیزی که می بینی محبت است و عشق و مهربانی ...

وقتی علی رغم فقر شدید ، تمام سال را قناعت میکنند تا اندک ذخیره ی مالی برای ایام اربعین تهیه کنند ،

وقتی هرآن چه دارند در طبق اخلاص گذاشته ، به زوار اباعبدالله ( علیه السلام) می بخشند ،

وقتی زن و بچه ی محتاج خود را فراموش کرده و تنها به خدمت به زائرین پیاده ی امامشان می اندیشند ،

تازه می فهمی معنای خدمت واقعی چیست !؟ ...

آنوقت در مقابل بزرگی این مردم چقدر احساس حقارت میکنی...

اخلاص مجسم در همین پیاده روی اربعین به نمایش گذاشته میشود ...

آنجا که هرکس ، حتی فقیرترین افراد ، هر چه در توان داشته در اختیار زوار می گذارد ؛

یکی موکب راه اندازی کرده ، دیگری چای تعارف میکند ، آن یکی سینی حلوا بر سر ، وسط جاده و در گرما

می نشیند ،

آن دیگری منزلش را برای پذیرایی و خواب زائران آماده کرده و به تک تکشان التماس میکند که شب را در آنجا مبیت

داشته باشند ...

اما از بین تمام این خادمان ، دلت برای اخلاص آنهایی پرمیکشد که وقتی دیدند نه هیچ وسیله ای برای پذیرایی

دارند و نه مال و ثروتی ، باز هم از خدمت دست نکشیده و به تعارف یک برگ دستمال کاغذی یا زدن ذره ای عطر

به لباس پیاده ها دلخوش کرده اند ...

 

و تازه این نهایت خدمت یک خادم عراقی به زوار نیست !

بعضی ها که همین را هم ندارند ، از قدرت دست و پایشان استفاده کرده و زوار خسته را ماساژ میدهند !!

و تو در تحیر می مانی که مگر اینها چه دیده اند که به هیچ بهانه ای حاضر نیستند خدمت به امام و زائران

امامشان را رها کنند ؟

و در همین سفر چیزهای زیادی از زندگی این مردم یاد میگیری...

این که چقدر اعتقادشان به اهل بیت ( علیهم السلام ) عمیق است و این به عکس های تمثالی که سرتاسر شهر و

خانه هایشان را پر کرده خلاصه نمیشود ...

آن ها حزن دارند و به معنای واقعی کلمه عزادار امام حسین (علیه السلام) هستند ... و این را در نگاه و چهره و

رفتلرشان به وضوح می بینی...

باید علاقه ی قلبی شدید به امام و خدمت واقعی به زوار او را از این مردم یاد گرفت ...

تربیت حسینی

هر بچه ای که می بینی ؛ فرقی ندارد 10 ماهه و روی کالسکه باشد یا نوجوان و برومند ، هرکجا در این راه

که روضه و نوایی حسینی بلند میشود به سر و سینه میزند...

و این حاصل تربیت مادری است که او را از نوزادی در این مسیر و همین جاده ی منتهی به حسین ( علیه السلام)

بزرگ کرده است ...

مادرهای عراقی چندان به ظاهر و نق زدن های کودکانه ی بچه هایشان اهمیتی نمی دهند .. آنها هدف دیگری از

تربیت فرزند خود دارند که به خوبی به آن دست می یابند : " تربیت حسینی "

مادری که کودکش را روی جاده ی خاکی و داغ از گرما میگذارد تا مسیر پیاده روی را چندقدمی چهاردست و پا راه

برود ،

مادری که اهتمام دارد حتما از پارچی که به زوار اباعبدالله ( علیه السلام) تعارف میشود به کودکش آب بنوشاند ،

مادری که دستهای کوچک فرزندش را می گیرد و اورا تشویق به سینه زنی میکند .........

و همه ی مادرهایی که اگرلطف خدا و مهر آنان نبود ، معلوم نبود ما کدام طرفی بودیم !؟

حسینی یا ...؟

در معیت امام

پیاده روی اربعین ، ماکت کوچکی از حکومت جهانی حضرت مهدی ( علیه السلام ) است ...

اینجا هیچکس بیکار و بی تحرک نیست... یکی زائر امام است و برای رسیدن به او تمام راه را پیاده طی میکند

ودیگری خادم زوار امام...

اصلا در معیت امام ، بی تحرکی و تنبلی معنی ندارد !!

از این روست که هیچکس لحظه ای دست از کار نمیکشد و قرار و آرام ندارد !

اینجا حتی خور و خوراک هم هدفدار و با نیت است!

غذا میخوری که قوت داشته باشی برای امامت چند قدمی پیاده بروی ،

می خوابی که انرژکی کسب کنی هرچه زودتر به امامت برسی ،

اینجا همه چیز هدفمند است ، حتی نفس کشیدن هایت ...

وچه شیرین است این زندگی ...

پیاده روی اربعین جایی است که یادت بیفتد برای چه به این دنیا آمدی !

اصلا مگر ما آفریده نشدیم که در معیت امام باشیم ؟!

و پیاده روی اربعین تمرینمان میدهد این معیت را...

این " پادرد " دوست داشتنی !!

پیاده روی اربعین عرصه ی نمایش شگفتی هاست ...

اینجا برای تو همه چیز ارزشمند و دوست داشتنی میشود ...

تا آنجا که دلت میخواهد خاک ها را ، غبار ها را ،

عمود و جاده و ستون ها را ، حتی تاول های پایت را بوسه بزنی !!

نه ! تو دیوانه نشدی !!

خاصیت این سرزمین است که همه چیز را دوست داشتنی میکند ..

آنقدر  که دوست داری پا دردت این سفر را تا آخرین لحظه ی عمرت همراه داشته باشی ...

دلت میخواهد خم شوی و بر جاده بوسه بزنی...

آخر خوب میدانی ... چند روز دیگر برای این مسیر پر گرد وغبار ، برای زخم پاهایت ، برای بدن دردها و

نخوابیدنهات ، حسابی دلتنگ میشوی ...

نمیدانم دعای خوبی است یا نه...

اما هرکس این نوشته را میخواند ،

 ای کاش تنها یک جا دچار پا درد شود ؛

آن هم وسط پیاده روی حرم تا حرم اربعین باشد .....


Details
general.info-qr
Titleپایی که چا نماند !
Authorحانیه پایور
Post on1394/10/25
general.info-tags #پیاده_روی_اربعین

Comments